قیصر امین پور

سه شنبه ها با شعر: سه شنبه های قیصر امین پور

سه شنبه ها را همیشه دوست داشته ام ، برایم روز دلنشینی است سبک است نمی دانم چرا شاید چون مدتی سه شنبه ها انجمن شعر می رفتم، شاید چون مدتی زیاد سینما می رفتم ( سینما سه شنبه ها نیم بهاست)  و اینگونه سه شنبه آمیخته می شد با عطر قرارهای دوستانه

شاید چون بعدش چهارشنبه است و بعد تعطیلات آخر هفته…

بعدها که فهمیدم سه شنبه از روزهای دوست داشتنی قیصر امین پور بوده بیشتر دوستش داشتم امروز هم به سرم زد دسته ای در وبلاگ ایجاد کنم به نام سه شنبه ها با شعر از اسم کتاب سه شنبه ها با موری به ذهنم رسید البته کتاب را نخوانده ام ولی اسمش را و تعریفش را زیاد شنیده ام.

 فکر می کنم شعر و ادبیات یک بعلاوه دیگر هستند بر آن نیازهای پنچگانه و نیازهای هرم مازلو، از این به بعد سه شنبه ها را با یک شعر به روز می کنم و به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد.

اولین شعر را از خود قیصر امین پور که درباره سه شنبه است و به استاد شفیعی کدکنی و کلاس سه شنبه های ادبیات دانشگاه تهرانش تقدیم شده انتخاب می کنم، قبلا هم درباره قیصر اینجا نوشته ام.

بهترین لحظه ها
روزها
سالها را
با تمام جوانی
روی این پله های بلند و قدیمی
زیر پا می گذارم
بین بیداری و خواب
رو به روی تو در لحظه ی بی کران می نشینم…
راستی باز هم می توانم
بار دیگر از این پله ها 
خسته
بالا بیایم
تا تو را لحظه ای بی تعارف
روی آن صندلی های چوبی
با همان خنده ی بی تکلف ببینم؟
بهترین لحظه ها…
لحظه هایی که در حلقه ی کوچک ما
قصه از هر که و هر کجای زمین و زمان بود
قصه ی عاشقان بود
راستی روزهای سه شنبه
پایتخت جهان بود!

پی نوشت: قیصر امین پور آنقدر شعرهای خوب دارد که سهم زیادی از این سه شنبه ها را باید به خودش اختصاص دهم. راستش لحظه شماری می کنم برای سه شنبه بعدی.

18 دیدگاه برای “سه شنبه ها با شعر: سه شنبه های قیصر امین پور

  1. چقدر خوشحالم از این اتفاق جدید معصومه جان. چقدر هم خوب که با قیصر عزیزم شروع کردی. اتفاقا همین امروز داشتم به او فکر می کردم و اینکه حتما از او دوباره بخوانم. شاعران محبوب دوران نوجوانی من سهراب و قیصر بودند. هنوز هم در خاطرم از او شعرهایی از حفظ دارم.
    اما شعر زیر، هزار هزار حادثه و احساس برایم دارد:

    بیا مرا ببر ای عشق با خودت به سفر
    مرا ز خویش بگیر و مرا ز خویش ببر
    مرا به حیطه ی محض حریق دعوت کن
    به لحظه لحظه ی پیش از شروع خاکستر
    به آستانه ی برخورد ناگهان دو چشم
    به لحظه های پس از صاعقه، پس از تندر
    به شب نشینی شبنم، به جشنواره ی اشک
    به میهمانی پرشور چشم و گونه ی تر
    به نبض آبی تبدار در شبی بی تاب
    به چشم روشن و بیدار خسته از بستر
    من از تو بالی بالا بلند می خواهم
    من از تو تنها بالی بلند و بالا پر
    من از تو یال سمندی، سهند مانندی
    بلند یالی از آشفتگی پریشان تر
    دلم ز دست زمین و زمان به تنگ آمد
    مرا ببر به زمین و زمانه ای دیگر…

    پی نوشت: چشمم به راه سه شنبه ها ست ازین به بعد.

    1. ممنون پری جان
      چه شعر قشنگی گذاشتی این رو نخونده بودم. به راستی جهان بدون قیصر جهانی خالی ست.

  2. سلام.
    همون اول که گفتی به سه شنبه ها حس خوبی داری، میخاستم سه شنبه ها با موری رو یادآوری کنم که خودت گفتی 🙂
    راستی منتظر سه شنبه های بعدی هستم 🙂

  3. معصومه عزیز
    ایده خوبی را خلق کردی، تبریک می گم
    من از این به بعد سعی می کنم سه شنبه هایت را مرور کنم و با خود زمزمه
    حس خوبی بود
    راستی، شنیده ام و یا بهتر بگویم دیده ام که خودت هم دستی بر قلم داری، در یکی از سه شنبه هایت (اگر صلاح دونستی) برای امان بگو
    ممنون

    1. سلام ممنون جواد جان
      خوشحالم که مخاطب سه شنبه ها هستی.
      اگر چیزی داشتم حتما می گویم.

  4. سلام . از به اشتراک گذاشتن این لحظه های خوب بسیار ممنونم. یک شاعر و یا بهتر است بگوییم نویسنده شاعر که خودم خیلی دوستش دارم بیژن نجدی است ، حتما تو که خود دستی در شعر داری بهتر از من او را می شناسی. یک شعر از او برایت می گذارم اینجا.

    عاشقان، گیاهانند
    که ریشه‌هایشان
    فرو رفته است
    در کف دست من،
    در استخوان کتف تو ،
    در جمجمه‌ی شکسته‌ی من .

    و این خاطرات من و توست
    که توت می‌شود
    یک روز ؛
    انار می‌شود گاهی ؛
    که دیروز انگور شده بود

    که فردا زیتون و تلخ …

    بیژن نجدی

    1. ممنون نفیسه جان زیبا گفتی از بیژن نجدی شاعران چه تجربه های گرانبهایی دارند.
      زنده باشی.

  5. دل دوری دارم
    هوسی نیست در این میکده کور دلان
    جامی دگر و دست فراموشی زد
    جم جمشید به آن مطرب توری شاید
    من خسته من تنها امشب
    هوسی نوری دارم شاید

  6. سلام دیشب خواب دیدم عشقم که من از اون جدا شدم برایم شعری نوشته به نام دختر غروب سه شنبه ها در نت سرچ کردم به اینجا رسیدم بغضم گرفت که واقعا برای تعدادی از شاعران هم سه شنبه عزیز است
    از اینجا می نویسم برایش شاید او هم روزی اتفاقی به اینجا
    مجبور شدم مجبور ….عقل بر عشق پیروز شد❤❤❤

  7. سه شنبه
    چرا تلخ و بی حوصله؟
    سه شنبه
    چرا این همه فاصله؟
    سه شنبه
    چه سنگین! چه سرسخت، فرسخ به فرسخ!
    سه شنبه
    خدا کوه را آفرید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.