سه شنبه ها با شعر: خانه در اوج دلتنگی است

این شعر مربوط می شود به سالها پیش، امروز که یکی از دوستانم اصرار داشت شعری برایش بفرستم با مشخصاتی که او می خواست به این شعر رسیدم، خوانش دوباره شعر برای خودم باعث شد امروز و این سه شنبه مبارک را با این شعر شاعرانه کنم.

با خودم گفتم در غبار رنگها و آلودگی ها هنوز هم باید هوای خیلی چیزها را داشت خیلی چیزها که بنا به دلایلی کمرنگ شده اند، امروز آیا کدام یک از ما حاضریم تن بدهیم به فضاهای اینگونه و حاضریم جای یکی از این شیمیایی ها نفس بکشیم می دانم آنقدر نازیبا از بسیاری از چیزها گفته شده که دیگر گوشهایمان رغبتی برای شنیدن از آنها ندارد. اما وجدان و انصاف کار خودش را می کند و در پس رنگها و غبارها و نازیبایی ها، زیبایی ها راه به درون ما می برند و چه می توان گفت در برابر هجوم زیبایی…

این شعر هم روزی این سه شنبه است، امیدوارم راضی تان کند، سه شنبه هایتان پر شعر باد.

حال و روز پدر زمستانی­ ست

باز هم روح او تلاطم کرد

غرق دریای چشمهایش شد

باز هم راه خانه را گم کرد

 

خانه­ ی ما در اوج دلتنگی­ ست

خانه هر روز اشک و غم دارد

شیمیایی­ ست حال ما هر روز

خانه او را هنوز کم دارد

 

او که بازی نمی­کند با ما

بمب بی­رحم پای او را برد

تا دلش نشکند دراین بازی

مادرم گریه­ های خود را خورد

 

کوچه او را نمی­شناسد باز

نام او بر سر خیابان نیست

آسمان بغض کرده ­و ابری­ ست

کوچه دلتنگ حال باران نیست…

 

مطالب مرتبط:

سه شنبه ها با شعر

داستان من و شعر و ریاضی

بعضی چیزها آدم را هوایی می کند.

اگر گاهی فحش می خورید ناراحت نشوید شما مهم هستید.

من هیچ برای گلوی خودت خوب است.

وبلاگ شعرهای من

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.