همه ما در زندگی کمبودهایی داریم این کمبودها شکلهای مختلفی دارند بعضی از کمبود محبت رنج می بریم آنطور که الان فکر می کنیم یا دلمان خواسته از جانب خانواده یا اطرافیان به ما محبت نشده، در کودکی آسیبی دیده ایم و یا در بزرگسالی دچار شکست عشقی شده ایم و حفره هایی در درون ما ایجاد شده و درد ها و رنج هایی را با خود حمل می کنیم.
این شاید وضعیت بسیاری از ما باشد اما ما به خطا در فکرپر کردن این حفره ها هستیم بعضی به کار متوسل میشویم و فکر میکنیم داشتن یک کار خوب یا کار زیاد انجام دادن می تواند حال ما را خوب کند یا اینکه به تفریح گشت و گذار یا ورزش و یا ایجاد روابط عاطفی و یا حتی پول متوسل می شویم.
برای مدتی نیز حالمان خوب است اما بعد از گذشت زمان متوجه می شویم خیلی چیزها را داریم کار، تفریح، پول، رابطه عاطفی و …
اما چرا حالمان خوب نیست؟
واقعیت این است و البته تجربه این را به ما می گوید قرار نیست چیزی جای چیز دیگری را پرکند اگر درزندگی مان حفره های خالی و کمبود وجود دارد تنها راه پذیرش آنهاست من باید بپذیرم خانواده ای داشتم که اهل محبت کردن نبوده و یا آسیب هایی درکودکی دیده ام باید بپذیرم کمبود محبت دارم باید بپذیرم از یک شکست عاطفی هنوز درد و رنج و غم در درونم دارم برای بسیاری از این کمبودها نمی توان کاری کرد مثلا کمبود محبتی که در کودکی داشته ایم دیگر چندان جای جبران ندارد حتی اگر الان پدر و مادر ما به ما محبت کنند باز هم این کمبود را حس میکنیم بویژه زمانی که به داستان زندگی دیگران گوش می دهیم و دست به مقایسه می زنیم و البته که کمبودها در زندگی هر کس شکل متفاوتی دارند و شاید بیشتر افراد از این کمبودها رنج می برند، مهم در مرحله اول دیدن آنهاست بسیاری از آدمها هنوز نتوانسته اند دلیل بسیاری از مشکلات و حال خرابی شان شان را پیدا کنند.
مرحله دوم پذیرش آنهاست.
و مرحله سوم اینکه نمی توانیم برای بسیاری از آنها کاری کنیم و فقط من باید بدانم من آدمی هستم با این کمبودها و چنانچه مثلا وارد یک رابطه عاطفی یا یک زندگی زناشویی و یا حتی یک رابطه کاری شدم بدانم من این کمبودها را دارم و مشکلاتم را فرافکنی نکنم و دنبال مقصر برای حال خرابی ام در بیرون نگردم. , و البته لزومی هم ندارد کمبودهایمان را به عنوان نقطه ضعف ببینیم فقط حواسمان به میزان تاثیر آنها در تصمیم گیری ها و زندگی امروزمان باشد، اگر می بینیم من نمی توانم شبیه دیگران تصمیم بگیرم، حرف بزنم، از زندگی لذت ببرم و یا هر تفاوت دیگری، دلیلش کجاست؟
مطالب مرتبط:
رابطه هایی که در آنها خودمان نیستیم محکوم به شکستند
چقدر برای احساساتمان اهمیت قائل هستیم؟
به نظرم این کمبودها یا حفرهها فقط وجود خودشون مسئله نیست بلکه بارها و بارها توی زندگی هزینهی کمبودهامون رو میدیم. محبتی که از پدر و مادر ندیدم ما رو میبره توی رابطهای که محبت نمیبینیم، حقارتی که احساس میکنیم ما رو میبره به سمت کمال طلبیای که هرچه قدر به دست مییاریم و روی هر سکویی که میایستیم باز هم احساس حقارت رو داریم و نمیتونیم راضی باشیم. نمیدونم میشه این کمبودها رو جبران کرد یا میشه این حفرهها رو پُر کرد اما میدونم که یه جایی اگه خوششانس باشیم میتونیم برگردیم زندگیمون رو مرور کنیم، مشکلاتمون رو ببینیم و کمتر باج بدیم برای این کمبودها و حفرهها.
من هم با نظرت موافقم سارا جان، حداقل تجربه شخصی خودم در این زمینه موفقیت آمیز بوده بازگشت به گذشته و مرور آن و دیدن تاثیرات اون در زمان حال و پذیرش آن و
تا آنجا که بتوانم جلوگیری از تاثیر آن در تصمیم گیری های امروزم و با چشمانی بازتر به حال و آینده نگاه کردن، یکی از کتابهایی که در این زمینه به من خیلی کمک کرد کتاب عصبیت و رشد آدمی بود.
اون خوش شانسی رو که ازش حرف زدی کاملا می فهمم و حسش کردم احتمالا تو هم حسش کردی که ازش حرف زدی.
ممنونم کامنت گذاشتی.
ممنون از تو که برامون مینویسی معصومه جان.
راستش آره اون خوششانسی برای من همون اتفاقات تلخی بود که باعث شد برگردم و خودم رو مرور کنم و این حفرهها رو ببینم. خوششانسی بودن چون چشمم رو باز کرد به روی خودم. گاهی وقتها اتفاقات بد هم خوششانسیاند. هرچند که زندگی هیچ وقت پاسخِ کاملی رو یک بار برای همیشه بهت نمیده و بارها و بارها باید باز برگردی خودت رو مرور کنی، بهتر ببینی و آگاهانهتر قدم برداری.
کتاب رو هم حتما نگاه خواهم کرد. ممنون.
ممنون سارا جان جنس حرفهات رو کاملا میفهمم و تجربه شون کردم.
خوشحالم یک نفر دیگه به جمع خوش شانس های این مدلی اضافه شده
من در مورد زندگی فهمیدم کاش بیشتر اشتباه می کردم تا بیشتر یاد می گرفتم.
امیدوارم بیشتر بیای اینجا و از تجربه هات بنویسی.
سلام معصومه جان.
امیدوارم حالت خوب باشه.
با خوندن این متن، سوالهایی برام مرور شد که خودت توی این متن بهش اشاره کردی.
ولی من دو تا کتاب رو خوندم و جواب اکثر این سوالات رو پیدا کردم.
کتابهای “سیلی واقعیت” و “تله شادمانی” هر دو از راس هریس هستند و مکتب روانشناسی ACT که همون درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد است.
گفتم شاید به درد تو هم بخوره مطالعهشون.
ارادتمند
سعید فعله گری
سلام ممنون سعید جان
من خوبم امیدوارم تو هم خوب باشی
بابت معرفی کتابها ممنون
سلام، سال نو مبارک.
به نظر من هم شناخت و پذیرش حفره ها و کمبودهای روحی و شخصیتی، عامل موثری برای آگاه زندگی کردن هست. فقط چیزی که به نظرم رسید و خواستم اینجا بنویسم، وقتی به کمبودها آگاه باشیم مشورت گرفتن از دیگران شاید بتونه کمک کنه و دیگر اینکه شاید استانداردها بتونن راهگشا باشن، برای مقایسه اینکه تأثیر کمبودها چقدر بوده.
و بازم فکر میکنم شاید این کمبودها بعضی جاها مثبت عمل کنند و انگیزه بدن، نمی دونم، شاید. مثل کسی که به خاطر مستاجری، عقده صاحب خونه شدن داشته باشه و بعد برای جبران این کمبود بیشتر از نیازش خونه تامین کنه و دوست داشته باشه همه رو صاحب خونه کنه، احتمالا رفتارهاش تعادل بازار رو بهم بزنه ولی ممکن هست با کمک و مشاوره آدم های متخصص این عقده هدایت بشه و تاثیرات مثبتی هم داشته باشه.
سلام سال نو شما هم مبارک