چرا ما کمتر شبیه نوشته‌ها و گفته‌هایمان هستیم

این موضوع شاید موضوعی باشه که قدمت زیادی داره و به شکلهای مختلف به اون پرداخته شده مثلا عالم بی‌عمل…یا نفاق و دورویی…یا ماجرای آن آخوند که در خصوص تمیزکردن فرش از نجاست صحبت کرده بود.
موضوع و دغدغه این هست که افراد حرفی رو می‌زنن اما در عمل خودشون خیلی به اون وفادار نیستن یا توی زندگی خودشون اجراش نمی‌کنن. و برای مخاطب این تناقض و چالش به‌وجود میاد که چرا؟ و ممکنه نسبت به اون شخص و علمش دلسرد بشن…یا حتی نسبت به اون موضوع و صحت و سقمش دچار شک و تردید بشن…
یا گاهی وقتی با افرادی که سالها با نوشته‌هاشون در ارتباط بودیم ملاقات می‌کنیم می‌بینیم شخصیتی که در ذهن ما شکل گرفته با اون آدم کاملا متفاوته.
یادم نیست توی چه کتابی خوندم که نقل به مضمون از زبان یک نویسنده گفته بود:

با نویسنده‌ها ملاقات نکنید مایوس می‌شوید!

من بخشی از نگاه خودم به این ماجرا رو میگم چون من هم گاهی می‌نویسم و ممکنه این نوع نگاه گاهی نسبت به خود من هم پیش بیاد و هم اینکه این سوال برای خودم هم در روبرو شدن با آدمهای مختلف پیش اومده حتی با خودشون این دغدغه رو مطرح کردم که اون چیزی که گفتی رو در عمل بهش وفادار نبودی و البته این ایراد تو نیست در بسیاری از موارد طبیعیه…

 

چه وقت می‌نویسیم؟ با خودآگاه یا ناخودآگاه

ماجرا این هست ما معمولا در بهترین حالت خود می‌نویسیم احتمالا حالمان خوب است، تمرکز لازم را داریم و می‌توانیم از دانش و دانسته‌های قبلی خود به خوبی کمک بگیریم و موضوعی را باز کنیم. زمانی که می‌نویسیم در حالت آگاهی کامل به سر می‌بریم و حتی چیزی می‌نویسیم که دوست داریم و می‌دانیم مفید است.
اما در عمل چه اتفاقی می‌افتد:
گاهی حواسمان هست و میزان خودآگاهی‌مان بالاست و آن رفتار درست در ما مشهود است و خوب این اتفاق خوبی است.
اما ما در موقعیت‌های مختلف معمولا تحت‌تاثیر شرایط، هیجانها و هزار و یک عامل دیگر هستیم، بخصوص زمانی که در شرایط بحرانی به‌سر می‌بریم و فشار روانی زیادی رو تحمل می‌کنیم در این مواقع بیشتر براساس ناخودآگاهمان عمل می‌کنیم. همه می‌گوییم عصبانیت خوب نیست یا استرس خوب نیست اما همه ما هم عصبانی می‌شویم و هم استرس داریم.
پس رفتاری که از ما سرمی زند تابع موارد زیادی است و ممکن است دقیقا و یا حتی اصلا آن چیزی که می‌گوییم و می‌نویسیم نباشد و این طبیعی است.

 

همه در مسیر تغییریم

گاهی شاید تفاوت من با یک شخص این هست که موضوعی را می‌دانم ولی هنوز نتوانستم اون موضوع رو در خودم نهادینه کنم این یعنی در مسیر تغییرم و اگر در خصوص موضوعی و مفید بودن آن صحبت می‌کنم ماجرا این است که فقط آن را یاد گرفته‌ام و خوب همه ما می‌دانیم که نهادینه کردن یک رفتار یک موضوع و یا حتی یک مدل ذهنی نیاز به زمان زیادی دارد و نسبی هم هست و همیشه به طور کامل نمی توانیم رفتاری رو در خودمون نهادینه کنیم. یا حتی گاهی متوجه نمی‌شویم آن رفتار کی در ما نهادینه شده. در واقع اگر به مفهوم ناخودآگاه اعتقاد داشته باشیم زمانی می توانیم رفتاری را رو در خودمون نهادینه کنیم که اون رفتار وارد ناخودآگاه ما شده باشه.

 

از آدمها بت نسازیم آدمها آدم هستن

بسیاری از ما آدمها عاشق رویاپردازی هستیم و شاید هم حداقل ما اقوام ایرانی به دلیل نوع نگاهمان به دنیا مقدس‌سازی و معصوم‌سازی یکی از ویژگی‌هامون هست و دوست داریم از آدمها معصوم بسازیم، واقعیت اینه که همه از یک جنس هستیم و تفاوتهای جزیی با هم داریم. سطح انتظاراتمون رو از هم پایین بیاریم.

 

ممکنه آدمها واقعا دورو باشن!

این رو هم باید بپذیریم گاهی آدمها واقعا دارند عمدا این کار رو انجام میدن و خودشون کاملا آگاه هستند که اون رفتار درست رو انجام نمیدن و یا حتی به چیزی که می نویسن اعتقادی هم ندارن. و علاقمند هستن با گفتن و نوشتن شخصیت متفاوت و دوست‌داشتنی از خودشون نشون بدن. همه ما هم می‌تونیم دچار این دورویی باشیم. کم و زیاد داره. یعنی این رو هم باید بپذیرم گاهی آدمها دارن با ما بازی می‌کنن یا خودمون با دیگران بازی می‌کنیم. دونستن این کمک می‌کنه گاهی با سپر توی روابط وارد بشیم…

 

چگونه از عالم بی‌عمل یاد بگیریم؟

می‌دونم سخته از عالم بی‌عمل یاد گرفتن… خیلی‌ها میگن کاری نداشته باشید آدمها چه رفتاری انجام میدن اگه فکر می‌کنین حرفشون درسته حرفشون رو بپذیرین اما این واقعا کار راحتی نیست ما مدام به خودمون میگیم اگه این شخص خودش نمیتونه اون رفتار درست رو انجام بده معلوم هم نیست حرفش درست باشه.
من نقطه یادگیری رو زمانی می‌بینم که خودمون یه شناخت نسبی از خودمون داشته باشیم و بدونیم و ببینیم که خودمون هم این مشکل رو داریم که براساس دانسته‌هامون و گفته‌هامون عمل نمی‌کنیم. خوب این نقطه و رسیدن بهش واقعا کار راحتی نیست و حتی نسبی هست. یعنی هر دفعه با یک بت که ساختیم روبرو میشیم اون رو می‌شکنیم و الی‌آخر…
زمان میبره که به بینش درستی برسیم و ظرف و مظروف رو از هم جدا کنیم.

 

خودت آن تغییری باش که در جهان می‌خواهی

خود من وقتی زیاد از آدمها ناامید میشدم و آن چیزی که می خواستم و در ذهن خودم ساخته بودم نبودن بعد از هزاربار بالا و پایین شدن و عمیق‌شدن در سطح انتظاراتم از آدمها و نهیب‌زدن به خودم که خوب این آدم اونطور که تو می‌خوای نیست حالا می‌خوای چکار کنی. در واقع من دنبال چیزی بودم و می‌خواستم اون رو در دیگران پیدا کنم. هیچوقت به خودم نگفته بودم خوب چرا خودت تلاش نمی‌کنی اونی که می‌خوای باشی. این سخته چرا؟ چون ما معمولا از مسئولیت‌پذیری فرار می‌کنیم چون تحمل این بار سنگین رو نداریم.
من در نهایت به این جمله که به گاندی نسبت داده شده رسیدم: خودت تغییری که می‌خواهی در جهان باش! اما میدونم سخته.

3 دیدگاه برای “چرا ما کمتر شبیه نوشته‌ها و گفته‌هایمان هستیم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.