سه شنبه ها با شعر: جغرافیای کوچک من بازوان توست

علیرضا بدیع را با آن شعر زیبای

تو ماهی و من ماهی این برکه ی کاشی..

اندوه بزرگی ست زمانی که نباشی!

آه از نفس پاک تو و صبح نشابور

از چشم تو و حجره ی فیروزه تراشی..

می شناسیم که حجت اشرف زاده هم به زیبایی تمام خوانده است این سه شنبه به پای زیبایی های شعر علیرضا بدیع می نشینیم.

 

(۱)

ای بکر ترین برکه! هلا سوره ی صافی!
پرهیز کن از این همه پرهیز اضافی!

مهری بزن از بوسه به پیشانی سردم
بد نام که هستیم به اندازه ی کافی!

تلخینه ی آمیخته با هر سخنت را
صد شکر! شکرپاش لبت کرده تلافی!

با یافتن چشم تو آرام گرفتم
چون شاعر درمانده پس از کشف قوافی..

چندی ست که سردم شده دور از دم گرمت…
بر گردنم از بوسه مگر شال ببافی

 

(۲)

آورده است چشم سیاهت یقین به من

هم آفرین به چشم تو هم آفرین به من

من ناگزیر سوختنم  چون که زل زده ست

خورشید تیزچشم تو با ذره بین به من

ای قبله گاه ناز ! نمازت دراز باد !

سجاده ات شدم که بسایی جبین به من

بر سینه ام گذار سرت را که حس کنم

نازل شده ست سوره ای از کفر و دین به من

یاران راستین مرا می دهد نشان

این مارهای سرزده از آستین به من

تا دست من به حلقه ی زلفت مزین است

انگار داده است سلیمان نگین به من

محدوده ی قلمرو من چین  زلف توست

از عرش تا به فرش رسیده ست این به من

جغرافیای کوچک من بازوان توست

ای کاش تنگ تر شود این سرزمین به من

 

سه شنبه ها با شعر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.