سه شنبه ها با شعر: زخم آنچنان بزن که به رستم، شغاد زد

زخم از اسمش پیداشت زخم است دیگر و جایش می‌ماند، جایش می‌ماند اما خوبی ما انسانها این است که فراموشکاریم، یادمان می‌رود درد و رنج آن زخم را، هم زخم می‌زنیم و هم زخم می‌خوریم. انگار ناگزیریم از این قضیه، یادم می‌اید یکی از دوستانم که کلاه گشادی سرش رفته بود یکبار میگفت فلانی که […]

گاهی ممکنه زندگی ما حسرت دیگران باشه و ما هم در حسرت دیگران دیگر

بعد از اینکه حدود ۸ ماه از دوچرخه‌سواری دور بودم، از خرداد دارم تلاش می‌کنم سر تعهدم بمونم و جمعه‌ها برم دوچرخه‌سواری، گاهی سعی می‌کنم از توی رختخواب بهانه‌های مختلف بیارم و نرم، اما دوباره به خودم میگم معصومه تو تعهد دادی. به خودم میگم اصلا نمی‌خواد راه دوری بری فقط همت کن دوچرخه رو […]

سه شنبه ها با شعر: هنوز صبر من به قامت بلند آرزوست

هوشنگ ابتهاج را با ارغوانش می‌شناسیم، آنهم با صدای خود ابتهاج که مو به تن آدمی سیخ می‌کند، خود من تنها زمانهای خاصی توان شنیدن این صدا را دارم تمام اندوههای عالم با شنیدن این صدا در من تازه و زنده می‌شوند و مرا یارای اینهمه اندوه نیست.     امروز که شعر جدید ابتهاج […]