فعال کردن قوه خودارزیابی

 گاهی ممکن است دچار توهم یادگیری و یا هر نوع توهم دیگری شویم.
وقتی در فلان درس نمره ی بیست می گیریم.
وقتی به عنوان سخنران ماهر در فلان زمینه ما را صدا می زنند روی سن برویم و عده ای بی خبر هم برای ما دست می زنند.
وقتی در محیط کاری به عنوان کارشناس ما را صدا می زنند.
وقتی دکتر یا مهندس پیشوند ناممان است.
هر چند لذت خوبی در اینها نهفته است، من نمیگویم آن لذت را نچشیم اما لذت باید برایمان مثل شکلات باشد لحظه ای و کوتاه، در آن متوقف نشویم.
چقدر خوب است در این مواقع یک قوه خودارزیابی باهوش و بدون رودربایستی داشته باشیم که به درون ما رجوع کند خوب ببیند چه کسانی هستند که به ما بیست میدهند امتحان در چه سطحی بوده مدعوین سخنرانی چه کسانی هستند.

بعضی ها این قوه خودارزیابی را ندارند اگر ندارید آن را فعال کنید پیش از آنکه دیگران بیایند و تمسخرآمیز دستی بر پشت ما بزنند و بگویند هی بیدار شو، خودمان آبرومندانه بیدار شویم.

خودارزیابی ویژگی بسیار خوبی ست و میزان و قدرت آن در جسارت ما در روبرو شدن با خود و میزان عزت نفس ما نهفته است.

3 دیدگاه برای “فعال کردن قوه خودارزیابی

  1. برای من خودارزیابی و مبارزه با توهم گیر کردن بین آن کودک و پیرمردی که میدانی، با تلاش برای هر بار نابود کردنش بوده است. گزارش یک قتل ناظر وشاهد این تلاش هاست و فکر میکنم که موفق هم بوده است.
    معصومه باورت نمی شود وقتی با چند نفر از متممی ها و خوانندگان وبلاگم دیدار و گفتگو داشته ام. می گفتند ما اصلا فکر نمیکردیم تو هم این قدر تمایلات و خواسته هایت طبیعی باشد. ما همیشه از نوشته های تو می ترسیدیم. فکر میکردیم باید یک ابرانسان پشت سیستم نشسته باشد.
    من چنین چیزهایی را صرفا در تمایل ذاتی و فرهنگی ما به بت سازی و بت پرستی البته خلاصه نمی کنم. فکر میکنم یک خطای ذهنی بسیار بسیار قوی در ما وجود دارد و آن تمایل به تصور انسان های کامل است.
    به هر صورت و با هر قلم و نوشته ای، یک بخش از درون من برای خوانندگان آشکار می شود. در سایر جنبه های زندگی شاید من خیلی خیلی جایگاه پایین تری از خوانندگانم داشته باشم (که دارم) و البته اگر از منظر فنی هم به نوشته های من بنگریم، آن جایگاه انسان کامل و توهم نویسندگی هم خود به خود فرو میریزد. احساسی که گاهی ما در برخورد با سلبریتی ها پیدا میکنیم (نه تنها ما که همه جهان) که تا مرز غش کردن و از حال رفتن پیش می رویم. این چنین حالت هایی به نظرم متعلق به همان خطایی باشد که اشاره کردم. یعنی تمایل تصور انسان کامل و باور نکردن لحظه رویارویی با وی.

    با مهر
    یاور

    1. یاور جان شاید این قضیه برای همه مون پیشومده وقتی کتاب یه نویسنده رو هم دستمون میگیریم این حس رو داریم که اون یه انسان کامله، من خودم شاید مدت کوتاهی بشه که ذهنیتم تغییر کرده و به نویسنده به عنوان یه انسان نگاه می کنم که کلی نقص و عیب و مشکل میتونه داشته باشه و حرفش لزوما حجت نیست و ممکنه اصلا اراجیف گفته باشه حتی لزومی نداره بعضی وقتا اونو بخونم یا اینکه لااقل رو حرفاش فکر کنم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.