نوشتن درباره شیرکو بیکس روحی سرکش می خواهد و قلمی خستگی ناپذیر که در کف من نیست اما از آن روح سرکش و ناآرام زاگرس نشین جرعه ای وام می گیرم و فقط نامش را میبرم که نامش که شیرکو بیکس است بیش از هر چیز آراسته ی وجود اوست.
انسانی نه فقط شاعر که از پا ننشسته در برابر ظلم و سیاهی و در هر لحظه و هر زمان مشتاق آزادی و رهایی مردمش.
او هشت هزار صفحه شعر سروده و امپراطور شعر لقب گرفته از عشق می گوید از طبیعت و آزادی و کردستان
شیرکو از دریافت جایزه ادبی قادسیه صدام امتناع کرد و راه آزادی را در پیش گرفت و کلمات را به حراج بازار دنیا نسپرد.
می گویند اشعار شیرکو از سال ۱۹۸۸ تحت عنوان شعر معاصر کُرد در کتابهای درسیِ دبیرستانهای ایالات متحده و کانادا گنجانده شدهاست. گزیده اشعارش به بسیاری از زبانهای دنیا، از جمله انگلیسی، فرانسوی، ایتالیایی، سوئدی، دانمارکی، مجاری، آلمانی، عربی، ترکی و فارسی ترجمه شدهاست.
سید علی صالحی شاعر دیر آمدی ری را در مورد او اینطور میگوید: «شیرکو بیکس بلندآوازهترین نام و شاعر جهانی ملت کُرد است که او را در ردیف شاعرانی چون فدریکو گارسیا لورکا، ناظم حکمت، یانیس ریتسوس، پابلو نرودا، آدونیس (شاعر) و محمود درویش میدانند اما برای من سفیر ستارگان شهید و اندوهسرای زندگان عذابدیده کردستان است»
از شاعری که با جان و تنش شعر می گوید بعید نیست اینگونه شاعرانه وصیت کند:
” من میخواهم اگر شهرداری شهرمان اجازه دهد پیکر مرا در جوار تندیس شهدای ۱۹۶۳ سلیمانیه به خاک بسپارند زیرا فضای آنجا لذت بخش تر است و نفسم نمیگیرد.
من دوست دارم پس از مرگم نیز همدم همشهریان و صدای موسیقی و رقص و زیباییهای این پارک باشم کتابخانه و دیوانهای اشعار و عکسهایم را نیز به کنار مزارم ببرید. یک کافه تریا و باغچهای کوچک هم در نزدیکی مزارم درست شود تا شاعران، نویسندگان و دختران و پسران عاشق به بهانه آن مهمان من باشند دوست دارم از حالا این صحنهها را مانند یک رویا ببینم.
میخواهم در مراسم خاکسپاری موسیقی نواخته شود و تابلوی هنرمندان شهرم در داخل بنای مزارم نصب شود. میخواهم پس از مرگم جایزهای ادبی سالانهای به نام «بیکه س» به زیباترین دیوان شعر منتخب آن سال اهداء شود و هزینه آن نیز از آنچه به ارث میگذارم پرداخت شود.
او می گوید ما شاعران سراسر این سیاره و سراسر تاریخ، از یک خانواده خاص هستیم. همه مثل هم!
به قول فریاد شیری او به اندازهی تمام روزها و لحظههای بعد از مرگش نیز شعر سروده است.
چند شعر زیبا از او، هر چند که معتقدم ترجمه روح شعر را زندانی می کند.
(۱)
کبک که میمیرد
آوازهایی از خود
برای کوه بر جای میگذارد
زنبور که میمیرد
بوسههایی شیرین از خود
برای باغ بر جای میگذارد
طاووس که میمیرد
چند پر رنگین از خود
برای گلدان بر جای میگذارد
آهو که میمیرد
مشک از خود بر جای میگذارد
من که بمیرم
چند شعر تازه و زیبا از خود
برای کردستان بر جای میگذارم.
(۲)
ﯾﮏ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻪ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯ ﺍﻓﺰﻭﺩ
ﺳﺎﻋﺖ ِ ﺑﯿﺴﺖ ﻭ ﭘﻨﺞ!
ﻋﺸﻖ ﺗﻮ،
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﺍﯾﺎﻡ ﻫﻔﺘﻪ ﺍﻓﺰﻭﺩ
ﺭﻭﺯ ﻫﺸﺘﻢ!
ﻋﺸﻖ ﺗﻮ،
ﯾﮏ ﻣﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﺳﺎﻝ ﺍﻓﺰﻭﺩ
ﻣﺎﻩ ﺳﯿﺰﺩﻫﻢ.
ﻋﺸﻖ ﺗﻮ،
ﯾﮏ ﻓﺼﻞ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﭼﻬﺎﺭ ﻓﺼﻞ ﺍﻓﺰﻭﺩ
ﻓﺼﻞ ﭘﻨﺠﻢ.
ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ
ﻧﻮﻋﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺨﺸﯿﺪ
ﮐﻪ ﯾﮏ ﺳﺎﻋﺖ، ﯾﮏ ﺭﻭﺯ
ﻭ ﯾﮏ ﻣﺎﻩ ﻭ ﯾﮏ ﻓﺼﻞ
ﺍﺯ ﻫﻤﻪی ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﺍرد.
(۳)
باران را به خانه دعوت کردم
آمد، ماند، و رفت،
شاخه گلی برایم جا گذاشته بود.
آفتاب را به خانه دعوت کردم
آمد، ماند، و رفت،
آینه کوچکی برایم جا گذاشته بود.
درخت را به خانه دعوت کردم
آمد، ماند، و رفت
شانه سبزی برایم جا گذاشته بود.
تو را به خانه دعوت کردم
تو، زیباترین دختر جهان!
و آمدی
و با من بودی
و وقت بازگشت
گل و آینه و شانه را با خود بردی،
و برای من شعری زیبا
زیبا جا گذاشتی و من کامل شدم.
در چهره او عمیق که می نگرم اشک در چشمانم حلقه می بندد چهره اش عجیب برایم آشناست در چهره اش طنین هزارساله خستگی ناپذیر انسان کرد را می بینم انگار با این کرد بودن خاصیتی است چیزی شکست ناپذیر و سرکش و سرشار از غرور، انسانی همواره در جستجوی آزادی و رهایی و اصالت، تن به هیچ مصالحه ای نیالوده…
معصومه عزیزم
اشکم رو در آوردی.
حقا که باید شاعران را با زبان شاعران شناخت.
چه زیبا نوشته ای دختر جان.
ممنون نیلوفر عزیزم خوشحالم به خاطر این حس های مشترک، این نقطه خیلی نقطه خوبی تو زندگی آدمه، اینجوری کمتر احساس تنهایی می کنی.
“مخفیانه”
ای دختر زیبا
تو نه شاعری و نه نقاش
ولی من هر دو هستم
اما چه کسی میداند
که چشمهایت هر شب
این شعرها را دزدکی به من میدهد
چه کس میداند
این انگشتان توست
که این تصاویر را برایم میکشد
و من از این میترسم که روزی
چشمهایت و انگشتانت این راز را آشکار کنند
و به کوچه و خیابان و به دنیا بگویند:
که در حقیقت این مرد نه شاعر هست و نه نقاش
“شیرکو بیکه س”
ممنون فواد جان که لحظاتم رو مهمان این شعر زیبا کردی.
باعرض سلام معصومه خانم دستت درد نکنه ممنون از لطف زحمات بی نهایت شما شیرکوبیکس تو روح خون من هست خودم کوردم شعرهاشو خیلی می خونم بازم ممنون که این شاعر امپراتور شعر جهان را زنده نگه داشتی.
سلام ممنون از لطف شما
هر لذتی که میپوشم!
یا آستینش دراز است یا کوتاه یا گُشاد
هر غمی که می پوشم!
دقیق، انگار برای من بافته شده
هر کجا که باشم!
👤شیرکو بیکس
با سلام یه سوال دارم
شرکو (sherko) درستتر نیست بهتر نیست وقتی فارسی مینویسیم به جای شیرکو بنویسیم شرکو؟؟؟؟؟
با توجه به ( کردی: Şêrko Bêkes یا شێرکۆ بێکهس) خوانش کردی اش همون چیزیه که شما نوشتین و همینطور انگلیسی اش، اما معادلفارسی ê یا همون ɛ رو در زبان فارسی نداریم و به همون خاطر میگیم شیرکو ( البته چیزهایی که گفتم براساس سواد ناقص بنده اس نمی دونم تا چه حد درسته.) ممنون از سوال خوبتون که باعث شد به اطلاعات خودم رجوع کنم و چیزهایی یاد بگیرم.
نگاهتون به دنیا ، احساستون ، رو دوس داشتم
صداتونم بیشترترتر..
من عاشق این شعر ای نگاهت نخی از … هستم
اتفاقی به اینجا رسیدم و مطمئنم این اتفاق قشنگی هست..
بهم سر بزنید خوشحال میشم معصومه خانم
ممنون از لطف شما
با عرض سلام و خسته نباشید، واقعا شعر های استاد بیکس شاهکارهایی هستند که اگر دولت کردستانی وجود داشت و حامی قوی داشت جزو نوابغ هنری دنیا محسوب میشد، ولی متاسفانه حمایت خوبی از ایشان نشد، هر چند اشعار ایشان با چندین زبان مختلف ترجمه شده و استقبال فراوانی از ایشان شده،
سلام ممنون از شما