این سه شنبه هم با شعری از خودم به روز می شود. از آن غرزدن های فلسفی شاعرانه
عصر آدم برفی ها
گرم باش
گرم
پیش از آنکه تنم به کدورت زمستان خو کند
و دهان ها مه آلود شوند
آنقدر
که فرصت کوچک بوسه ای از دست رود
ما با آدم برفی ها روی نیمکت پارک نشسته ایم
با آدم برفی ها قرار میگذاریم
با آدم برفی ها کار می کنیم
با آدم برفی ها هم آغوش می شویم
ما در عصر آدم برفی ها گیر کرده ایم
فکر می کنم انسان دوباره باید آتش را کشف کند
ما دوباره به غذای گرم
به دستهای گرم
به دلی گرم نیازمندیم
خیلی قشنگ بود
حال الانم گرفته است از همه دوری ها و دشمنی ها
چقدر به حال الانم میخورد و چقدر چسبید
ممنون
خواهش می کنم.
نوش جانتان
درود بر شما، دکلمه زیبایی خوندین اما بنظرم یکم احساس رو باید بیشتر میکردین. منم ریاضی کاربردی گرایش تحقیق در عملیات خوندم تا مقطع ارشد و الانم معاونت دانشگاه حفاری ام تو اهواز و تدریس هم دارم و علاقه شدیدی هم به شعر و هنر دارم. موفق باشین
ممنون از کامنت و نقدتون
لطف دارین.