زنان به خاطر مردان، یا زنان به خاطر خود

این نوشته احتمالا مقدمه ای باشد بر سلسله مطالبی در حوزه زنان، وعده اش را نمی دهم اما دغدغه ام هست و شاید به شکلی دیگر در جایی دیگر آن را دنبال کنم، همیشه دوست داشته ام درباره اش بنویسم اول اینکه دوست داشته ام خود را به عنوان یک زن بیشتر بشناسم و دوم اینکه تعارف نیست در بسیاری از حوزه های مختلف زندگی عملکرد زنان را ضعیف می بینم، هنوز که هنوز است، خودباوری به میزان کمی در ما وجود دارد و شکست های بیشتری را در زندگی تجربه می کنیم حس کردم شاید با مطالعه، تحقیق تجربه و نوشتن بتوانم بهبود بسیار اندکی در این زمینه ایجاد کنم.

یکی از مسائلی که زیاد با آن برخورد کرده ام، در خریدها در آرایشگاه و در حوزه های مختلف مثال های زیر بوده است:

خانم می گوید: من این مدل لباس را نمی خواهم یا این رنگ لباس را نمی پوشم چون شوهرم از آن خوشش نمی آید.

خانم در آرایشگاه می گوید من این مدل مو یا این رنگ مو را نمی خواهم چون شوهرم این را دوست ندارد.

انگار اصلا به این موضوع فکر نکرده ایم احتمالا خودمان از چه چیزی خوشمان می آید.

خانمها خودشان را تحت اعمال جراحی بسیار سخت قرار می دهند فقط به خاطر اینکه من شوهرم از فلان چیز خوشش نمی آید اینجا مساله مردان نیستند مساله زنان هستند و عدم خودباوری آنها.

چند وقت پیش با دختری که هنوز ازدواج نکرده روبرو شدم که می گفت من ورزش نمی کنم می ترسم سینه هایم کوچک شوند آخه مردها از سینه کوچک خوششان نمی آید اول خنده ام گرفت هیچ وقت در زمان ورزش کردنم به این موضوع فکر نکرده بودم و به میزان زیاد از ورزشم همیشه لذت برده بودم. بعدها که به حرفهایش فکر کردم واقعا تلخی آن بر جانم نشست.

احتمالا همه ما در بخش هایی از زندگی مان دچار این موضوعات شده باشیم مثلا در کارمان در رشته دانشگاهی مان و در چیزهای مختلف…

الان نه به دنبال راهکار هستم و نه به دنبال گلایه و شکایت فقط حس می کنم ریشه بسیاری از مشکلات موجود در جامعه ما می تواند چنین مسائلی باشد. هر چند کوچک هر چند کمی خنده دار…

این مساله کاملا عدم خودباروی و عزت نفس ما زنان را نشان می دهد که اگر عمری باقی بود درباره اش می نویسم.

عجالاتا کامنت هایی که شامل فحش، ناسزا، اهانت باشند منتشر نخواهند شد، لطفا درباره موضوع بنویسید و به شفاف شدن آن کمک کنید. همین

14 دیدگاه برای “زنان به خاطر مردان، یا زنان به خاطر خود

  1. سلام برمعصومه خانم،دخترخوب ودغدغه مند
    اول اینکه من دیگه خیلی وقته نمیتونم شمارو یا بقیه دوستان رومداوم پیگیری کنم برا همون گفتم اگه حرفی زدم که قبلا نوشتین درموردش ببخشید برمن.ولی همیشه شمایادم هستین مخصوصا تابستون که اومد یادم بود که شماعاشق بادمجون هستین!
    درمورد نوشته تون،اینو منم قبول دارم که خانما خود باوری کمتردارن که دلیلشم نمیدونم میتونه خیلی عوامل باشه واون چیزی که من توحقوق فهمیدم تغییر این رفتارها بسیار زمانبر هست.سالها بوده که این مدل درخانما بوده وسالها طول خواهد کشید تاخانمای ما هم بتونن مث بقیه زنان جهان فک کنن ولذت ببرن.واین بیشترمسئولیتش بردوش خودشون هست.توهمین دخترای جوونتر زیاد میشنوم که میگن میخاییم استقلال مالی داشته باشیم ولی ندیدم براش تلاشی بکنن.وقتی به اقایون میگم بهتروکالت به طلاق رو به خانم بدین تاراه رو برقضات داغون ببندین وبه خانما که دراین دوران بهتره مهریه رو حداقل بگیرین وتصمیم بگیرین بااختیارکنارهم باشین وهمو اذیت نکنید وبپذیرین این اصل عدم ثبات برجهان رو.انگار چنان توهینی کردم به دوطرف که حرفمو پس میگیرم.
    دراین بروز رفتار بخاطر یه شخص یه جاهایش رو میگن بخاطر عشقه!(من هنوز نمیدونم عشق چیه!هرچقد فک کردم دیدم همون قواعد بازار حاکمه!هرچندمیثم مدنی منو محکوم به همین کرد چون نفهمیدی اینومیگی!)ینی چون طرفو دوست دارن میخان هرچی اون دوست داره رو انجام بدن.ولی اینکه دراین مسائل بشدت شخصی هم لازمه یانه نمیدونم؟!واینکه لازمه درزندگی مشترک تو مسائل شخصی مون هم به رضایت طرف فک کنیم یانه؟باید تومسائل کلان زندگی باهم موافق باشیم؟ویه چیز دیگه هم هست اینه خانمای ما برا مطالبه حقوقشون ازجامعه دارن اونو تونهاد خانواده اعمال میکنن!من ندیدم هیچ خانمی بگه من دارم تلاش میکنم بفهمونم که ازسال۸۱به بعد قانونم گفته اقا حق طلاق نداره وقانون این حق رو ازاقاگرفته ولی نه خانم ها تلاش میکنن نه قضات عمل میکنن ومتاسفانه ایدولوژی بربیشتراونهاحاکمه تا عقلانیت!متعقدم تو خانواده ما باید اون ایثاروازخودگذشتگی رو داشته باشیم (هردونفر)ولی توجامعه اون حقوقی که نداریم رو مطالبه کنیم.مثلا ببینید کنوانسیون حمایت ازحقوق زنان ازسال۷۷داره خاک میخوره ولی ندیدم خانم های متخصص اونوبه جریان بندازن وکسی هم ازش حرف نمیزنه!ولی خیلی خانم دیدم ومیبینم که میخان حقوق پایمال شده شون رو ازشوهرشون مطالبه کنن!تافکرجکعی شکل نگیره واسه این حقوق تلاش برا بازپس گیری اون حقوق درنهادی مث خانواده که برمبنای اخلاق شکل میگیره چیزی جزپشیمونی نداره.تا جامعه به این بلوغ نرسه که خانم ها هم دقیقا مث اقایون هستن وتفاوتی ازنظر فاکتورهای اجتماعی ندارن خیلی موثرنیست رفتارهای فردی.ولی بایدبدونیم خانواده جای اعمال این حقوق نیست بلکه جامعه است.خانواده جای پایمال شدن این حقوق هست!ما ازدواج میکنیم تا برخی ازحقوقمون پایمال بشه تا به یه ارزشی بالاتر برسیم.هرچندامروزاین تفکر شکل گرفته که ازدواج میکنیم تاحقوقمون رو اعمال کنیم!
    نکته اخر اینکه اون مکالمه تون هم جالب بودمن قبلا فک میکرم بخاطر سلامتی ورزش میکنن ولی اخیرابا اذعان برخی همکاران فهمیدم بخاطر بزرگ کردن وکوچیک کردن برخی قسمتها ظاهرا ورزش میکنن!

    1. سلام و ممنون از لطفتون و دقت نظرتون
      من فکر می کنم مطالبه گری از درون خانواده شروع میشه یعنی باید در محیط خانواده یاد بگیریم که حق و حقوقمون چی هست و چطور از حق و حقوقمون دفاع کنیم.
      اینکه بدونیم حق و حقوقمون چی هست و بعد به دلخواه از اون بگذریم هیچ ایرادی نداره اما خیلی جاها ما نمی دونیم یا اینکه با طیب خاطر این کار رو انجام نمی دیم و این خودش مشکل ایجاد می کنه و نوعی طلبکار بودن رو در ما پرورش میده.
      چون تو محیط کوچک خانواده یاد نگرفتیم پس تو محیط بزرگتر نه توانش رو داریم و نه دغدغه ش رو و اصلا در حد خودمون نمی دونیم چون جایی برای تمرین نداشتیم.
      اتفاقا همین نخواستن ها رفتارهای طلبکارانه رو بعدها در خانمها بوجود میاره و همیشه میگن ما تو این زندگی حقمون ضایع شده و الی آخر

      1. درود برشما
        البته که باید ازخانواده شروع کرد ولی بنظر میرسه اون تربیت هست که بیشتر بارش برعهده خانواده است نه مطالبه گری.درخانواده مطالبه گری درپایین ترین سطح خودش هست ومعمولا هم رعایت میشه.اون جامعه هست که با اعمال محدویت ها باعث رفتار های طلبگارانه میشه درآینده.گفتم من اخرین ابدیتم نوشته های وبلاگ نویس ها یه سال قبله.ولی نوشته های شمایادم هست.شمازمانی گفته بودین درایلام(اگه اشتباه نکنم)زمان دبیرستان چادر اجبار بود ولی همون زمان درتهران دختران بامانتو میرفتن.آیا خانواده شما،شمارو مجبور به پوشیدن چادر کرده بود یا جامعه اون زمان؟محدویت حقوق درجامعه باعث مطالبه گری دردرون خانواده شده نه بالعکسش.وجالبتر اینکه حقوق قرار نیست درخانواده اعمال بشه.خانوده جای اعمال اخلاق هست.مثلا حقوق برای نه ماه بارداری واون شرایط سخت حرفی دراه؟برای اینکه خانم شیره جانشو به اون جوجو میده حرفی داره؟خانواده همش اخلاقه قرار نیست حقوق توش باشه.که نبود حقوق کافی درجامعه برا خانماوناتوانی دراعمالش درجامعه .اونا رو به این سمت کشیده که تو خانواده اعمالش کنیم!
        تو خانواده یادگرفتیم حقوقمون چیه چون معمولا اعضای خانواده حقوقمون رو پایمال نمیکردن،چون مبانش اخلاق بوده اون جامعه بوده که برامون محدویت ایجاد کرده.واینکه چرا ماپیگری نمیکنیم یه عاملش حفظ جان هست!تو جامعه ایران وتااطلاعات یه سال قبل من تو جامعه وبلاگ نویسان،نقطه مشترک همه روانشناسی ورشد فردی بود بجز یکی اونم یاور بود.(نمیدونم الان کسی اضافه شده یانه)فک میکنید علتش چیه؟؟؟چرا کسی ازجامعه نمیگه ازحقوق نمیگیه؟تابه حال این فک کردین؟من یه جواب ساده بهتون میگم.صبت ازروانشناسی خیلی ساده است به جایی هم برنمیخوره مث صبت ازاخلاق هست.اما بخوایی ازجامعه وحقوق بگی به حکومت مربوطه وسیاست های اون که حفظ جان اقتضا میکنه ما همیشه بگیم دغدغه مون نیست یا توانشو نداریم.شماموردی توذهن داری ازدوستان وبلاگ نویست بجز یاور که ازجامعه شناسی بگه ازتاثیر حقوق براقتصادوسیاست و…؟جالبه مثلا سرکلاس حقوق هیچوقت ازاخلاس سه هزار میلیاردی صبت نمیشه ولی تادلت بخواد ازتخریب صندوق صدقه وسرقت پول هاش مثال زده میشه!علت مشخصه،هرکس صبت کنه اخراج میشه!

        1. من فکر می کنم خانواده ای که شما از اون حرف زدی یه خانواده ایده آله، خانواده ای که اخلاق در اون حکمفرما هست و نیازی به بیان حقوق نیست. هنوز هم که هنوزه خیلی از دخترها و خانم ها در محیط خانواده برای داشتن حقوق اولیه میجنگن. بزار یه مثال بزنم سالها پیش توی شهرستان میخواستم سوار تاکسی بشم دیدم یه دختر خانم داره داد و بیداد می کنه رفتم نزدیکتر داشت می گفت من کنار این آقا تو تاکسی نمیشینم اگه برادرام بفهمن چی منو میکشن من نشستم و بعد اون خانم نشست این صحنه هیچوقت از ذهنم پاک نمیشه.
          واقعیت اینه که جامعه نمونه ای بزرگتر از خانواده اس شما حتی میتونین مردهایی رو ببینی که بیرون از خانواده از دموکراسی حرف میزنن و فلان حکومت آزاد و از این حرفها اما بسیاری از آزادیهای کوچک را از افراد خونه گرفتن.
          من میگم از محیط خانواده شروع کنیم چون پای حرفهای بسیاری از دختران و خانمها نشستم و دغدغه ها و رنجهاشون رو میدونم. و محدودیتهای زیادی رو که باهاش دست و پنجه نرم می کنن.

          1. حرف شماکاملا درست ومنطقی هست.
            ولی من یه خانواده معمولی رو مثال زدم نه استثنا.بله منم میدونم حتی همین الان شاهد این معضلات اجتماعی هستیم ازکودک همسری تا …ولی من اینو به شمامیگم خانواده ازکجا میخاد حقوقشو بدونه؟!جالبتراینه موردی که شمامیگین ایده آل ترهست!چون دربطن این نظر،این نکته نهفته هست که اعضای اون خانوداه حقوق خودوشون رو میدونن وفقط باید مطالبه اش کنن!اتفاقا خیلی ازمشکلات جامعه ما بدلیل هم نااگاهی هست.واین بار بیشترش برعهده جامعه هست.هرچندخود افرادوخانواده ها هم موثرهستن.یه مثال غیرمرتبط میزنم.بستن کمربند سالها اجباری بود ولی کسی نمیبست!مگه مردم نمیدونستن!ازوقتی فراگیر شد که دولت جدی شد وجرمیه ها رو افزایش داد.ببیند درجامعه آلمان اموزش حقوق رو ازمدارس ابتدایی شروع میکنن نه ازدرون خانواده!بی دلیل نیست که امروز درحقوق آلمان بجای توجه به فرد(که مبنای حقوق ماست!)به حقوق جامعه فک میکنن.ونتیجه ش رو هم دارن میبینن ماهم داریم نتایج کارمون میبینیم.ماها توایران همیشه فکرمون اینه اگه فرد درسته بشه خانواده درست میشه اگه خانوده درست بشه جامعه درست میشه!!!برا همون هست اینجا همه میخان رشد فردی پیدا کنن.ووقتی من با دوستم درامریکاصبت میکنم که اونجا هم شمادوستانتون دنبال رشد فردی هستن خیلی راحت میگه این چرت وپرت هاچیه میگی!اونجااگه شرکت به هردلیلی افت کنه اون مشاور روانشناس میاد برنامه میده تا ششرکت به حالت قبلیش برگرده.
            ودرنهایت اینکه جامعه نمونه بزرگترخانوده نیست!این فقط مغالطه ای هست که توایران رایج هست.

          2. با حرف شما مخالف نیستم، بیشتر حرفهای من برای وضعیت امروز جامعه ایران هست که از جایی باید شروع بشه، حرف شما درسته از ابتدا اگه آموزش صحیح باشه خیلی مشکلات پیش نمیان. اون یه جور پیشگیریه، اما برای وضعیتی که ما درونش هستیم و مثلا منی که بیمارم چه راهکاری پیدا کنم. البته الان هم آموزش کارسازه ولی ظاهرا باید خودمون انجامش بدیم، از تجربه هامون بنویسیم از روشهایی که برای رسیدن به حقوقمون به کار بستیم اینجا شاید همسن و سالها بتونن به هم کمک کنن مثلا خود من خیلی وقتها از دوستانم یاد گرفتم چطور از حقوقم دفاع کنم یا حقوقم چی هست برا همین سعی کردم از تجربیاتم بنویسم یا تجربیات دیگران که میتونه در حد خیلی کمی سازنده باشه. وگرنه خوب فرهنگ سازی بیشتر بر دوش جامعه است اما این قضیه مرغ و تخم مرغ همچنان معضله.

  2. این مشکلات آنقدر دلایل متعددی دارد که حتی برای شناخت بخشی از آن باید تحقیقات علمی جامعه شناسی، فیزیولوژی و روانشناسی و … انجام داد و اعتبار آنها در طول زمان و در فرهنگهای مختلف توسط محققان سنجیده شود (حتما هم انجام شده است). با اینحال می خواستم یک مورد که به نظرم اثر زیادی دارد، بدون هیچ منبع و ادعایی در مورد صحیح بودنش بنویسم:
    – اگر دوره عمر انسان در کره زمین را هزاران سال در نظر بگیریم و به گذشته ها نظر کنیم، دوره ی زمانی طولانی بود که به دلیل فیزیک بدنی مردان، کار کردن، شکار و تامین خوراک و سرپناه، محافظت از اعضای قبیله در جنگها و مقابله با حیوانات وحشی و بسیاری از کارهای حیاتی برای زنده مانده و زیستن فقط از عهده ی مردان بر می آمد. شاید همین یکی از دلایل مهمی بود که در طول هزاران سال، مردان بر زنان سلطه داشته اند و زنان صرفا به کارهایی روی می آوردند که از مردان پشتیبانی کنند. (موارد زیادی خلاف این هم وجود داشته ولی منظور من اغلب کارها است.) پس از توسعه و پیشرفتهایی که در حوزه های مختلف انجام شد (شروع آن از انقلاب کشاورزی و پس از آن انقلاب صنعتی و در حال حاضر حوزه الکترونیک و ارتباطات)، کم کم نیاز به قدرت بدنی کاهش یافته و کارهایی در جامعه رواج می یابد که توانایی زنان در مقایسه با مردان را بالا می برد و به برابری می رساند (چه بسا در برخی حوزه ها بالاتر). با اینحال مغز و ذهن ما انسانها در طول هزاران سال شکل گرفته است. در ناخودآگاه ما هنوز هم ترس و واکنشهای غیرارادی که لازمه ی فرار از حیوانات شکارچی بود وجود دارد چه برسد به زیست خانوادگی. هنوز چندصد سال بیشتر و در بعضی کشورها چند ده سال بیشتر نیست که زنان می توانند در مقابل مردان ابراز وجود کنند و از حق و حقوق خودشان سخن بگویند. لذا با وجودی که الان برای ما عجیب است هنوز ذهنیت ناخودآگاه و فرهنگ رایج این عدم خودباوری را دارد. این را هم می دانیم که فرهنگ در مقایسه با سایر فاکتورها (مثل اقتصاد و صنعت) کندترین تغییر را دارد و بسته به موضوع باید نسلها جابجا شوند تا فرهنگ تغییر کند اما در حال حاضر سرعت تغییر آنقدر بالاست که می توان گفت امروزه سرعت تغییر فرهنگ با سرعت تغییر فرهنگ در ۲۰۰ سال پیش به صورت غیرقابل تصوری تفاوت دارد و این نوید را می دهد که اگر مردان (بخوانید سیاستگذاران و سرمایه داران) در راستای اهداف مادی یا سیاسی یا فرهنگی خودشان از سرعت نکاهند یا مسیر حرکت را به بیراهه نبرند، زنان و مردان در آینده ای نزدیک به جایگاه برابرتر و مکمل یکدیگر خواهند رسید.

  3. سلام.
    مشاهدات خوب و دقیقی بود .
    ولی نتیجه آخر به نظرم اشتباه بود.
    به نظر من روش طبیعت به این صورت هست.

    در هستی ، زن در مرکز قرار دارد چون زایش و تولیدِ یک انسان، بدست زن انجام می شود.
    پس مردان به نوعی در حاشیه هستند، و تماما در جهت خدمت به امر زایش زنان قرار دارند.
    شما به تمام اختراعات و تلاش های یک مرد دقت کنید هدف نهایی آن آسایش یک زن و بچه هایش هست.
    البته مردان در قبال این زحمت ها، تنها در ۵۰ درصد از ژنومِ انسان جدید و تازه، شریک هستند
    .
    حال ضمانت اجرایی تمام این قضایا بوسیله احساس ” لذت بردن” قابل اجرا شده اند.
    یعنی مرد از خدمت به یک زن و آمیزش با آن و نگهداری از کودکانش لذت می برد.
    همچنین زنان نیز از مالکیت یک مرد و نگهداری از این کارگر گوش به فرمان، لذت می برد. و تمام این احساسات حتمی و غیر قابل خدشه هستند.

    این بحث طولانی هست.
    خواستم بگم که زنان اینقدرها هم ضعیف و مظلوم نیستند.
    تازه این مرد هست که به خاطر نوع احساسات درون مغزش، باید اسیر یک زن باشد و هیچ راه گریزی از این سرنوشت خود ندارد.

  4. سلام خانم شیخ مرادی
    من امروز بنابردلایلی خیلی اشفته بودم البته این اشفتگی همیشه یابیشتر اوقات همراه من هست.علتش هم اینه که من دقیقا طبق همون مطالب جالبی که امروز توی وبلاگتون خوندم,خودم رو به عنوانن یک زن دست کم میگرم.
    من همیشه برخلاف بقیه دخترای فامیل فک میکردم.توی۱۵ سالگی با حقوق زنان و فمینیسم اشنا شدم چیزایی که از دید اونها و بیشتر افراد جامعه مهمل و مزخرفه.با اینکه احساسی بهم میگم دارم راهو درست میرم اما بیشتر اوقات اشفته هستم چون گاهی با خودم فکر میکنم نکنه من دارم راهو اشتباه میرم,نکنه واقعامهملن؟! البته که میدونم اینظور نیست وشاید علتش این هست که رسیدن به این خواسته ها شاید اونقدر سخت هست که از روی اهمال کاری و تنبلی و فرار از تلاش برای به دست اوردن حقم,اینطوری اشفته و مردد میشم.
    این دفعه برای رفع این اشفتگی گقتم یه سرچی توی اینترنت بکنم با این عنوان زنان و مردان موفق که لابه لای سایتها وبلاگ قشنگ شمارو دیدم و با کلی شوق مطالبشو خوندم خصوصا سندرم دغل بازی…
    احساس خیلی خوبی از خوندن مطالبتون بهم دست داد ازتون ممنونم..
    به شدت طالب دونستن حقیقت هستم…میدونم اینکه راهی که میرمو قبول ندارم به خاطر نداشتن اعتماد به نفسی هست که این جامعه با باورهای غلطش به مرور در وجود بیشتر زنان کم کرد یا حتی کشت…

    1. سلام مهدیه جان خوشحالم که مطالب وبلاگ رو خوندی.
      خیلی خوبه که تو مسیر آگاهی هستی.
      به نظرم این آشفتگی تا حدودی ناشی از این هست که فکر می کنی باید گام های بزرگی تو این راه برداری، اگه کتابهای این حوزه رو مرور کنی می بینی آدما و بخصوص زنها با برداشتن گام های کوچک تونستن حرکت کنن
      کتابی که اخیرا خوندم و برام جذاب بود. لحظه برخاستن ملیندا گیتس همسر بیل گیتس بود : چگونه توانمندسازی زنان دنیا را تغییر می‌دهد.
      یادت باشه هدف اصلی ما اول آگاهانه زندگی کردنه که از خودشناسی به دست میاد و بعد اینکه من به عنوان یک زن چطور می تونم آگاه زندگی کنم.
      پیشنهاد می کنم برای رفع آشفتگی ات
      ۱- سریع بری کتاب بخونی
      ۲- یه صفحه word باز کنی و شروع به نوشتن درباره این آشفتگی بکن، ببین تهش کجاس، سعی کن این رو به عادت تبدیل کنی.
      ۳- گاهی هم تنها پیاده روی کن.
      ۴- و در نهایت سعی کن تحت هر شرایطی از زندگی لذت ببری زندگی کوتاهه و این لحظات حیفه به شادی ختم نشن.
      یکی از کتابهایی که پیشنهاد می کنم برای رسیدن به آرامش بخونی آیین زندگانی دیل کارنگیه.
      و همچنین بد نیست در حوزه زنان فیلم ببینی مثل North country ، Iron Lady و …

  5. سلام مجدد خدمت شما
    چقدر جالبه برام که اینقدر خوب حدس زدید…دقیقا فکر میکنم که کارهای کوچیک دیگه کافین و وقتشه که کارهای خیلی بزرگ انجام بدم و وقتی نتیجه مطلوب نمیگیرم دچار اشفتگی میشم و حس شک و تردید میاد سراغم.
    با اینک کنکوری هستم و نمیتونم وقت زیادی رو برای کاری غیر از درس اختصاص بدم اما با اینحال فکر میکنم بد نباشه یه تایم اندکی رو روزانه به مطالعه کتاب ایین زندگی به پیشنهاد شما اختصاص بدم.
    با نوشتن احساسات و اشفتگی ها کاملا موافقم و اکثر اوقات انجام میدم به همین خاطر هم توی کامنتم بیشتر احساساتم رو بیان کردم.
    ممنونم بابت معرفی کتاب و فیلم ها حتما براشون یه تایمی رو اختصاص خواهم داد.
    خوشحالم که اشفتگی که ازش حرف میزدم رو درک کردید و راهنماییم کردید.

    1. خواهش می کنم مهدیه جان
      امیدوارم مسیر پیش روت پر از روشنایی و تلاش و پشتکار و ساختن باشه.
      خوشحال میشم اگر دوست داشتی منو در جریان احوالاتت بزاری.
      هر وقت دوست داشتی بیا اینجا بنویس
      خونه خودته.

  6. ممنونم ..من هم برای شما از خدای قدرتمندم بهترین هارومیخوام.
    چشم حتمااااا…واقعا همینطور هم هست اینجا رو مثل خونه خودم میدونم …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.