سه شنبه ها با شعر: جایی باید دست از گذشته بکشی

قبلا چند پست درباره در زمان حال بودن نوشتم آنها را در آینده سر یک فرصت مناسب و بعد از مجموعه مطالعاتی که برای خودم در نظر گرفته ام ادامه خواهم داد به راهکارهایی رسیده ام که برای خودم تا حدودی اثربخش بوده اند اما می خواهم کمی علمی تر در این زمینه صحبت کنم

یکی از مشکلاتی که مانع در زمان حال بودن بود سیر در گذشته بود. شعری که می خواهم در این پست بگذارم تا حدودی به آن مباحث مرتبط است.

چند وقت پیش مجموعه شعرهایی را از خانم نسرین بهجتی خواندم قبلا نام او را نشنیده بودم.

شعرهایش پر از احساس فراوان بودند طوری که بعضی سطرهایش چنگ عجیبی به وجودت می انداختند.

شما را به  دو شعر از او مهمان می کنم.

قبلا من هم از سیلی زدن گفته بودم و برایم جالب بود که در این شعر نیز از سیلی زدن صحبت شده انگار مکانیزم اثربخشی برای همه دارد اما اینبار باید خودت به خودت سیلی بزنی.

(۱)

جایی باید دست از گذشته بکشی

آمد

بود

خندید

رفت

را از حافظه ات پاک کنی

جایی باید به سرعت خودت را جمع و جور کنی

محکم بزنی توی گوش خودت

و بگی به داد خودت برس لعنتی

بلند شو

تو دو بار به دنیا نمی آيي

(۲)

باور آدمهای ساده را خراب نکن

آدمهای ساده با تو تا ته خط می آیند

اگر بی معرفتی ببینند قهر نمی کنند

می میرند

مرگ پروانه ها را آیا دیده ای؟

پروانه ها با یک تلنگر می میرند

پی نوشت: سه شنبه های قبلی را می توانید اینجا ببینید.

5 دیدگاه برای “سه شنبه ها با شعر: جایی باید دست از گذشته بکشی

  1. زیبا بود معصوم جان
    قسمت دوم شعر من رو یاد این جمله انداخت(به نظرم از شاملو):
    راست است که
    صاحبان دل های حساس
    نمی میرند
    بی هنگام
    ناپدید میشوند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.