آیا در عصر تکنولوژی هم استثمار می شویم؟

چرا استثمار می شویم؟

استثمار در هر سطحی اتفاق می افته:

  • ممکنه در اولین سطح خودمون خودمون رو استثمار کنیم چطور؟ با محدودیت ذهنی و فکری که از روی عدم آگاهی و جهل برای خودمون ایجاد می کنیم، با تن دادن به عرف جامعه، با همرنگ جماعت شدن، با اعلام نکردن خواسته های خود
  • مدیر شرکت ما رو استثمار کنه و هر کاری که دلش میخواد به ما بده انجام بدیم و رشد و پیشرفت ما براش دغدغه نباشه.
  • ممکنه پدر و مادر ما باشن، البته پدر و مادرها خیلی آگاهانه آدم رو استثمار نمی کنن فکر می کنن خیر و صلاح تو رو می خوان.
  • ممکنه حتی یک دوست باشه و در لباس دوستی و گاهی هم خیرخواهی ما رو استثمار کنه
  • ممکنه افراد فامیل باشن و یا افرادی که کلا خود رو مسئول کنترل زندگی دیگران میدونن و فکر میکنن خود افراد نمی تونن خیر و صلاح خودشون رو تشخیص بدن
  • ممکنه صاحبان کسب و کارهای مختلف باشن که اونقدر تبلیغات کنن که ما بر اساس جهل و ناآگاهی مون و نه نیاز واقعی مون اسیر تبلیغات اونا بشیم و ما رو به استثمار خودشون دربیارن.
  • ممکنه رسانه ها باشن رسانه های مختلف، مثلا الان میشه گفت فیس بوک، اینستاگرام، تلگرام اگه ما آگاهی لازم برای استفاده هدفدار از این رسانه ها رو نداشته باشیم کاملا به استثمار اونها درمیایم و زمان ارزشمندمون رو به اونها تقدیم می کنیم.
  • ممکنه دولتمردان و حاکمان جامعه باشن این اتفاق وقتی بیشتر می افته که ما در ردیف های قبلی آدمهایی باشیم که به راحتی استثمار میشیم.
  • ممکنه یه کشور دیگه باشه و بیاد کشور ما رو استثمار کنه، این زمانی بهتر اتفاق میافته که ما در  ردیف های قبلی به راحتی استثمار شدیم.

اولین حسی که با در مستعمره کسی دیگر بودن برای ما اتفاق می افته حس اسارته از یک جایی به بعد ممکنه بعضی از ما حس کنیم اسیر هستیم البته این تجربه برای همه اتفاق نمی افته ممکنه فرد در زندگی اش به یک بن بست به یک مساله حاد برخورد کنه و احساس عجز و ناتوانی کنه و بفهمه همه این ناشی از اسارتی است که داره تجربه می کنه و درصدد رفع آن بربیاد بنابراین خیلی خوش شانس خواهیم بود اگر در زندگی خود به این نقطه برسیم.

  • می فهمیم که بسیاری از بندها رو  خودمون به پای خودمون گذاشتیم، چرا اینقدر زندگی رو به خاطر دیگران سخت می گیریم؟ واقعا دیگران این رو از ما نمی خوان، چرا اینقدر داریم با مدل ذهنی گوسفندها و گله وار زندگی می کنیم؟ چرا شاد نیستیم؟ چرا از زندگی خود لذت نمی بریم؟ چرا به راحتی نمی خندیم؟ چرا از کار و شغل خود لذت نمی بریم؟ چرا هر صبح پا میشیم فقط برای سگ دو دویدن بیدار میشیم و نه برای لذت بردن از زندگی، همه اینها ناشی از این هست که در اسارت و در استثمار خود هستیم.
  • چرا هر چی مدیرمون میگه سرمون رو می اندازیم پایین و هیچ حرفی برای گفتن نداریم، چرا حاضریم به هر کاری تن بدیم، چرا هیچ شان و جایگاهی تو محل کارمون نداریم، چرا سالهاست داریم ببخشید مثل خر کار میکنیم اما هیچ فرقی نکردیم هیچ تغییری، چرا هیچ حرفی برای گفتن نداریم، چرا اینقدر ترسو هستیم
  • پدر و مادرمون خوبن خیر و صلاح ما رو میخوان اما همیشه که حرفهاشون درست نیست چرا نمی تونیم اونها رو قانع کنیم چرا اعتراض و گفتگو و مخالفت رو با بی احترامی یکی می دونیم چرا سعی نمی کنیم با صحبت کردن و گفتگو هم باعث آگاهی اونها بشیم هم خودمون رو از استثمار نجات بدیم. بسیاری از ازدواج ها شکل نگرفتن چون پدر و مادر خیر و صلاح ما رو می خواستن بسیاری از کارها بسیاری از تغییرات بسیاری از سفرها و  بسیاری از لذت بردن ها از زندگی و … حالا فرقی نمی کنه ممکنه اینها خواهر و برادرهای بزرگتر ما هم باشن که ما رو استثمار  میکنن.
  • چرا اجازه میدیم بعضی از دوست هامون هر جور که دلشون می خواد با ما رفتار کنن هر ساعتی که میخوان زنگ بزنن بیان توی شبکه اجتماعی ما پلاس بشن از مرزها و حریم های ما رد بشن و به هر شکلی که دوست دارن با ما حرف بزنن و حتی بعضی وقتها هم برای ما تصمیم گیری کنن.
  • چرا در مقابل بعضی از فامیل و آشناها اینقدر سکوت می کنیم میزاریم به راختی تو زندگی ما دخالت کنن برای زندگی مون برا بچه هامون تعیین تکلیف کنن.
  • چرا به همین راحتی زمانمون رو تو شبکه های اجتماعی تلف می کنیم و صاحبان شبکه ها رو پولدار.
  • وقتی ما به راحتی در ردیف های قبلی استثمار میشیم دولتمردها هم میتونن ما رو استثمار کنن میتونن هر جور تصمیمی که میخوان واسه مملکتشون بگیرن و اصلا به حقوق مردمشون توجه نکنن میتونن مدام اشتباه کنن و هزینه های فراوان به مردمشون تحمیل کنن، میتونن حتی تو تریبون عمومی مردمشون رو مسخره کنن، میتونن هر وقت که دلشون میخواد از مردمشون استفاده کنن و میتونن سخت ترین شرایط زندگی رو هم برا مردمشون مهیا کنن و هیچ دغدغه ای هم نداشته باشن.
  • بالاخره وقتی ما اینقدر قابل استثمار هستیم کم کم از درون و بیرون به فروپاشی می رسیم و هر کسی از راه میرسه دوست داره یکی بزنه تو سر ما بخصوص کشورهایی که تو ذاتشون استثمارگری هست و البته هیچ کشوری هم بدش نمیاد این کار رو بکنه.

اینها همه یعنی اینکه ما کلا بلاتکلیف هستیم و هیچ برنامه ای برای زندگی خودمون نداریم و هر کسی از راه میرسه چشم طمع به زندگی ما داره و مدام به این طرف و آنطرف کشیده میشیم باید یه روزی خودمون رو از این اسارت نجات بدیم و طعم زندگی واقعی رو بچشیم.

من یه همکاری داشتم همیشه میومد اتاقم و بهم می گفت اگه خودت برای زندگی خودت برنامه نداشته باشی دیگران برات طبق میل خودشون و منافع خودشون برنامه ریزی می کنن و اتفاقا این دیگران هم خیلی تعدادشون زیاد هست.

کار درستی نیست ریشه همه این اسارت ها و استثمارگری ها رو یه چیز بدونیم اما من یکی از دلایل مهم این اتفاقات رو کتاب نخوانی می دونم همینقدر مستقیم و واضح، چون خودم با تمام  وجود درکش کردم و بسیاری از اطرافیانم این حس رو داشتن و این تجربه رو به من انتقال دادن.

کتاب این آگاهی رو به ما میده که بفهمیم:

  • اول اینکه چقدر خودمون خودمون رو اسیر خودمون کردیم، اینکه چقدر روش های مختلف برای زندگی وجود داره و ما خودمون رو اسیر و محدود یک نوع زندگی ساکت و راکد کردیم، یک یک بندهای تنیده شده به دست خودمون رو باز کنیم. و کمی طعم زندگی واقعی رو بچشیم این شروع ماجراست. و ابتدا از دست خودمون آزاد میشیم. به قول شاعر:

دست من و تو باید این پرده ها رو پاره کنه
کی میتونه جز من و تو درد ما رو چاره کنه ؟

  • بعد می فهمیم چقدر اجازه دادیم دیگران تو زندگی ما دخالت کنن چقدر مرزها رو باز گذاشتیم تا هر جا که دلشون خواسته وارد زندگی ما شدن.
  • چقدر از جهل و ناآگاهی ما استفاده کردن و هر تصمیمی که دلشون خواسته برای ما گرفتن
  • می فهمیم این مدت اصلا زندگی نکردیم بلکه از آخور اومدیم بیرون رفتیم چرا و برگشتیم.( به کسی برنخوره بیشترمون این تجربه ها رو داشتیم.)
  • می فهمیم تنها چیزی که این مدت مهم نبوده ما و زندگی مون بودیم. و چه فرصت های خوبی رو از دست دادیم.
  • می فهیم زندگی مون چقدر مهمه و باید براش کاری کنیم.

این حس ها با مطالعه در درون ما شکل می گیرن ممکنه مدتها هم دچار تضاد و تردید بشیم و به دیوانگی برسیم از اینکه اجازه دادیم این بلاها رو سر ما بیارن احساس بی کفایتی کنیم و عزت نفسمون هی له و له تر بشه ولی بالاخره این روزها تموم میشه و خود کتاب به ما کمک می کنه مسیر بهتری رو برای زندگی مون تشخیص بدیم و طراحی کنیم.  فقط باید اون نقطه ای رو که گفتم و شروع تغییر ماست برامون رخ بده امیدوارم برا تک تک ما این اتفاق بیفته و اونوقت می تونیم یه جامعه سالم رو تشکیل بدیم جامعه ای که اینقدر ملت توی اینستاگرام و تلگرام پلاس نباشن اینقدر بی هدف و بلاتکلیف نباشن اینقدر اعتیاد و بیکاری بیداد نکنه اینقدر حال بد نداشته باشیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.