آیا فرصتی برای دیدن زیبایی های دنیا و خود می گذاریم؟

آیا حواسمان هست که فقط یکبار شانس زندگی کردن داریم، آیا از زمستان به همان اندازه که فقط یکبار زندگی می کنیم لذت می بریم آیا از پاییز این دیوانه رنگارنگ به همان اندازه که زیباست لذت می بریم آیا از تابستان و سرخی گیلاسها و آلبالوهایش به همان اندازه که هستند لذت می بریم یا همه چیز برایمان معمولی شده آیا به خود اجازه داده ایم به اعماق زندگی برویم و لذت بودن خود را در میان این همه زیبایی بچشیم آیا دنبال سهم خود از زیبایی های دنیا هستیم آیا می دانیم اردیبهشت چیزی است در حد دیوانه کردن، آیا می دانیم اردیبهشت یعنی جمع شدن تمام هنرمندی خالق آن در یک ماه، آیا می دانیم قدم زدن روی سنگفرش های خیس پارک لابلای کاجهای خیس و نیمکت های پر از خاطره چه لذتی دارد آیا زیبایی های دنیا را درک می کنیم آیا فرصتی برای دیدن زیبایی های دنیا و درک زیبایی های زندگی می گذاریم؟
آیا فرصتی برای دیدن زیبایی های خود می گذاریم؟ آیا می دانیم این موها این انگشتها چشمها بینی با ظرافت تمام طراحی شده اند و ما را زیباتر از آنچه هست کرده اند آیا به آیینه نگاه می کنیم و عمق نگاه پرمعنای خود را میبینیم آیا عاشق زندگی هستیم اگر نه پس می خواهیم مثلا چه کنیم پس می خواهیم زندگی چه باشد آیا با خود فکر کرده ایم زندگی پر است از چیزهایی که بی اندازه لذت بخشند. مثلا:
من عاشق یک صبحانه گرم نون و پنیر و سنگک و گردو هستم.
من عاشق بخاری که از چایی هشت صبح برمی خیزد هستم.
من عاشق خورش فسنجان هستم.
عاشق هر غذایی که در آن بادمجان باشد: بادمجان شکم پر، کشک بادمجان، حلیم بادمجان و بورانی بادمجان
من عاشق اسکوپ های دارک بستنی ایتالیایی هستم.
من عاشق یک سالاد پر سس با کاهوی تازه هستم و کمی هم روغن زیتون
من عاشق بورانی اسفناج پر از سیر هستم.
من عاشق شکلات تلخ هستم وقتی زیر زبانم آب می شود آن را با هیچ لذتی در دنیا نمی توانم عوض کنم.
من عاشق پاندولی دادن با سرعت تمام در سنگنوردی هستم
من عاشق بارفیکس رفتن هستم.
من عاشق الپتیکال رفتن توی باشگاه هستم و تردمیل رفتن با شیب بالا و لانچ رفتن.
من عاشق حرکت اسکوات با هالتر هستم.
من عاشق…
کمی به زندگی برگردیم و از کنارش به راحتی رد نشویم.

لینک های مرتبط:

بوم گردی

2 دیدگاه برای “آیا فرصتی برای دیدن زیبایی های دنیا و خود می گذاریم؟

  1. سلام خانم شیخ مرادی
    امیدوارم که خوب باشید.
    موضوع جالبی رو مطرح کردید،من نمیدونم چه مرگم شده که مث قبلا نیستم!به همه اون چیزای که شما نوشتیدهیچ توجهی ندارم!
    من خودم عاشق نون پای تنور گلی بودم که اون سالها مادربزرگم میپخت اصلا سیر نمیشی، به خودت میومدی یه غالب پنیر خوردی!
    عاشق روزای جمعه که با بستن یه نخ والیبال بازی میکردیم! چه حالی میداد. اتفاقا جمعه میخاستم به بچه ها بگم بیایین یه نخ ببنیدیم والیبال بزنیم من خیلی دلم تنگ شدم.راستش ترسیدم بزننم!
    عاشق اون وقتها که میرفتیم خرمن کوبی،شب تو اون همه خار میخوابیدیم تازه ستاره ها رو هم میشمردیم!
    راستی چه جالبه عاشق بادمجان هستید.فقط خواستم بگم روستاهای منطقه ما کلا تو کاربادمجان ومتعلقاتش هستندخلاصه تابستون رسید خبر بدین ،براتون میفرستیم.

    1. سلام آقای سیرجانی
      ممنون از لطفتون سعی می کنم یادم بمونه بهتون بگم میوه روستا واقعا سوغات خوبیه و خوردن داره.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.