سه شنبه‌ها با شعر: تو بزرگترین دردی بودی که بر قامت این اتاق نشست

یکسال می‌شود اینجا ننوشته‌ام…و چقدر روزگار سختی به ما گذشت این سالها… ادبیات برای من هنوز هم یک نجات‌دهنده است و روزهایی که زندگی‌ام پر از التهاب است، یکی از تسکین‌دهنده‌هایم شعر است. این سه شعر را در روزهای پرالتهاب زندگی‌ام سروده‌ام و این سه‌شنبه را با این شعرها به‌روز می‌کنم.   (۱) … تو […]

سه شنبه ها با شعر: تو را صبا و مرا آب دیده شد غماز

نمی دانم تابحال از حضرت حافظ شعری گذاشه ام یا نه اما ضرب آهنگ این غزل آنقدر مرا گرفت که دوست داشتم حال خوب از خواندنش را با شما به اشتراک بگذارم چه بگویم که در هر بیتش دنیایی از زیبایی آرمیده است چه بگویم که جادوی حافظ بس گیرا و جان گیر است. چه […]

سه شنبه ها با شعر: مادر مرا به جنینم بازگردان

زندگی پر از تعارض است، بخصوص وقتی تصمیم می گیری بیشتر بفهمی اش وقتی به قول معروف انگولکش می کنی آنوقت روهای دیگر خودش را هم به تو نشان می دهد اینجاست که باید بگردی دنبال معناهای مختلف، دنبال ارتباط های مختلف اشیا و آدمها تا بتوانی جایی برای ماندن برای آرام گرفتن پیدا کنی […]

آدم برفی

سه شنبه ها با شعر: ما در عصر آدم برفی ها گیر کرده ایم

این سه شنبه هم با شعری از خودم به روز می شود. از آن غرزدن های فلسفی شاعرانه   عصر آدم برفی ها گرم باشگرمپیش از آنکه تنم به کدورت زمستان خو کندو دهان ها مه آلود شوند آنقدر که فرصت کوچک بوسه ای از دست رودما با آدم برفی ها روی نیمکت پارک نشسته […]

سه شنبه ها با شعر: خواستم برگردم به زمانی که برگ می پوشیدم

این سه شنبه را بعد از مدتها با شعری از خودم به روز میکنم داستان من و شعر هنوز هم ادامه دارد اما به سبک و سیاقی دیگر در رودخانه شعر جاری ام و نفس میکشم هنوز… و اما شعر خواستم برگردم به زمانی که برگ می پوشیدم دلتنگی ام را که نمی دانستم چیست؟ […]

سه شنبه ها با شعر: آرمان شهر را شاعران می آفرینند.

دیگر باورم شده که شاعران به وسعت خیال خود می توانند آرمان شهر را بیافرینند. آفرینشی که گاه با لذت زیستنش برابری می کند و من این روزها با این تجربه زیستی زندگی می کنم. و همین آرمان شهر است که به راه می خواندت. این سه شنبه هم یکی از شعرهایی متولد همین روزها […]

سه شنبه ها با شعر: تو افسردگی ات طبیعی است دختر

باید می دانستم اندوهی که از صبح سردلم سنگینی می کند یک شعر است امروز قصد نداشتم این شعر را بگذارم و شعر دیگری انتخاب کرده بودم اما این شعر را همین امروز خودم گفتم همان اندوه سنگین سر صبح بود که به شعری آرامم کرد و سبک شدم.     ( برای افسردگی های […]

دی ماه

امروز روز اول دی ماه است

امروز اول دی ماه است زمستان آغاز شده هر چند زمستان را آنگونه که باید حس نمی کنیم از پنجره به بیرون نگاه می کنم هیچ خبری از زمستان نیست نمی دانم چه بر سر ابرها و باران و برف آمده روزگار کمی به دلگیری می زند زمستان نیست، آن بیرون همه از زندگی گلایه […]

خاطره من از اولین روز تدریس: آن یک ربع لرزش اول طبیعی است

سال ۸۷ از پایان نامه عزیزم که مرا یکسال درگیر کرد دفاع کردم هفته بعد در همان دانشگاهی که خودم کارشناسی خوانده بودم درخواست تدریس دادم که با درخواستم موافقت شد و چند واحد درسی ریاضی برای تدریس به من اختصاص داده شد. اولین روز که سر کلاس رفتم چون ریاضی عمومی بود تعداد دانشجویان […]

سه شنبه ها با شعر: آرام لای تاب و تبت بستری شوم

  این سه شنبه غزل آرام لای تاب و تبت بستری شوم را از کتاب اشک ماهی ها، انتخاب کرده ام قبلا داستان این شعر را گفته ام. امیدوارم مورد پسند واقع شود.   دریای کوچکم شو که من هم پری شوم آرام لای  تاب  و  تبت  بستری  شوم هی موج موج بال و پرم را ببوسی و … از بوسه ات […]