علیرضا روشن

سه شنبه ها با شعر: همدیگر را می‌پوسانند سیب‌های یک جعبه آدم‌های این زمین

این سه شنبه از علیرضا روشن بخوانیم و کمی از روزمرگی فاصله بگیریم. علیرضا روشن را در شنوتو هم می‌توانید گوش دهید.   در صدا کردن نام تو در صدا کردن نام  تو یک «کجایی؟!» پنهان است یک «کاش می‌بودی» یک «کاش باشی» یک «کاش نمی‌رفتی» من نام  تو را حذف به قرینه‌ی این همه […]

سه شنبه ها با شعر: هنوز صبر من به قامت بلند آرزوست

هوشنگ ابتهاج را با ارغوانش می‌شناسیم، آنهم با صدای خود ابتهاج که مو به تن آدمی سیخ می‌کند، خود من تنها زمانهای خاصی توان شنیدن این صدا را دارم تمام اندوههای عالم با شنیدن این صدا در من تازه و زنده می‌شوند و مرا یارای اینهمه اندوه نیست.     امروز که شعر جدید ابتهاج […]

احمد شاملو

سه‌شنبه‌ها با شعر: نومیدْمردم را معادی مقدّر نیست

هر وقت دوست دارم امیدی عمیق و پرمعنا و واقعی را تجربه کنم و با انسانی عظیم و قابل ستایش مواجه شوم سراغ اشعار شاملو می روم، تا در آن جا امید و آدمیت گمشده را باز یابم و شاملو همیشه برایم ره آوردی شیرین به همراه داشته است. شاملو انسان حقیر را تاب نمی […]

سه شنبه ها با شعر: مرا نجات بده ای کلیدِ بزرگِ نقره!

شعر “غزل بزرگ” از دفتر “هوای تازه” احمد شاملوست. این شعر را به پیشنهاد یکی از دوستانم اینجا می گذارم و امیدوارم توی این صفحه هم از خواندنش لذت ببرد، قسمت هایی را هم که او بیشتر دوست داشته است بولد کرده ام. همه بت‌هایم را می‌شکنم تا فرش کنم بر راهی که تو بگذری […]

سه شنبه ها با شعر: مادر مرا به جنینم بازگردان

زندگی پر از تعارض است، بخصوص وقتی تصمیم می گیری بیشتر بفهمی اش وقتی به قول معروف انگولکش می کنی آنوقت روهای دیگر خودش را هم به تو نشان می دهد اینجاست که باید بگردی دنبال معناهای مختلف، دنبال ارتباط های مختلف اشیا و آدمها تا بتوانی جایی برای ماندن برای آرام گرفتن پیدا کنی […]

سه شنبه ها با شعر: خواستم برگردم به زمانی که برگ می پوشیدم

این سه شنبه را بعد از مدتها با شعری از خودم به روز میکنم داستان من و شعر هنوز هم ادامه دارد اما به سبک و سیاقی دیگر در رودخانه شعر جاری ام و نفس میکشم هنوز… و اما شعر خواستم برگردم به زمانی که برگ می پوشیدم دلتنگی ام را که نمی دانستم چیست؟ […]

سه شنبه ها با شعر: لیلی! بی مرز باش

این سه شنبه با شعری از نصرت رحمانی سه شنبه ها را با شعر همراه می کنیم. لیلی چشمت خراج سلطنت شب را از شاعران شرق طلب می‌کند من آبروی حرمت عشقم هشدار تا به خاک نریزی لیلی پر کن پیاله را آرام‌تر بخوان آواز فاصله‌های نگاه را در کوچه‌های فرصت و میعاد! بگشای بند […]

سه شنبه ها با شعر: با من بگو که آیا، من نیز در روزگار آمدنت هستم؟

به راستی که شاعران آرمان شهر را می آفرینند امیدوارم که روزی این شهر آرمان نباشد و به قول قیصر شاعران هم برای ساختن آن نیاز به استعاره نداشته باشند. دیروز دوم اردیبهشت سالروز تولد قیصر بود و این دفتر و این سه شنبه به نام او پیوند خورده است. خوشحالم که در این جهان […]

سه شنبه ها با شعر: آرمان شهر را شاعران می آفرینند.

دیگر باورم شده که شاعران به وسعت خیال خود می توانند آرمان شهر را بیافرینند. آفرینشی که گاه با لذت زیستنش برابری می کند و من این روزها با این تجربه زیستی زندگی می کنم. و همین آرمان شهر است که به راه می خواندت. این سه شنبه هم یکی از شعرهایی متولد همین روزها […]

سه شنبه ها با شعر: تو افسردگی ات طبیعی است دختر

باید می دانستم اندوهی که از صبح سردلم سنگینی می کند یک شعر است امروز قصد نداشتم این شعر را بگذارم و شعر دیگری انتخاب کرده بودم اما این شعر را همین امروز خودم گفتم همان اندوه سنگین سر صبح بود که به شعری آرامم کرد و سبک شدم.     ( برای افسردگی های […]