پادری ها(۷): کتابفروشی چه کسی بزرگتر خواهد بود؟

مرگ گاهی انگیزه ای می شود که حتی ظرفهای تلنبار شده آشپزخانه را هم بشویم. آیا در زمان حال بودن یعنی حال کردن؟  همیشه فکر میکنم هر کلمه چطور به دنیا آمده است اول شیئی بوده و بعد نامی بر آن گذاشته اند؟مثلا تا حالا فکر کرده اید پنجره کی به دنیا آمده است؟ تا […]

پادری ها(۶): پول خیلی مهم است

وقتی در یک دقیقه مطلبی می خوانم که به اندازه هزاران ساعت برای من اثربخش و نیروبخش است به ارزش زمان پی می برم. هر چه بیشتر میگذرد می فهمم دوستی یعنی یافتن نقاط کوچک و حتی بی اهمیت مشترک و با آنها شاد بودن و گفتن و خندیدن است.  فکر می کنم بزرگترین قدرت […]

پادری ها(۵): خوشبختی چیست؟

هر چه میگذرد بیشتر می فهمم خوشبختی یعنی تلاش، پشتکار و خستگی ناپذیری و از پا ننشستن و به مسیر ادامه دادن، چه به هدف برسی چه نرسی.          هر چه می گذرد بیشتر می فهمم آدمهایی که از دیگران زیاد بازخورد می گیرند خودشان جرات روبرو شدن با منتقد درونشان را […]

پادری ها(۴): شناسنامه دوم

وقتی مشکل نزدیک بینی یا دوربینی داریم توصیه می شود هر چندماه یکبار به پزشک مراجعه کنیم و در صورت نیاز عینکمان را تعویض کنیم تا بحال چندبار عینکی که با آن دنیا را می بینیم عوض کرده ایم؟   وقتی ریاضی می خواندم زاویه های زیادی را یادگرفتم اما بعدا فهمیدم مهمترین زاویه، زاویه […]

پادری ها(۳): تن فروشی یا روح فروشی

        همه از یاس و افسردگی و ناامیدی و کمبودها می نویسند تو متفاوت باش از امید بنویس و شادی و پربودها.          ننویس، شعر بگو و از قدرت ایهام و کنایه و استعاره ها نیرو بگیر.   چیزهایی که یک نویسنده می نویسد تمام چیزهایی است که خودش […]

پادری ها(۲): دلیل انتخاب دوستان نادان برای خود چیست؟

چه دنیای خوبی داشتیم: اگر همه ساعت هایی که همه آدمها بعد از مرگ آدم برایش صرف می کردند در زمان زندگی اش برایش صرف می شد. بعد ازسالها همنشینی با بسیاری از آدمها دیگر هیچوقت این سوال را از خودم نمی پرسم: چی بپوشم؟ ضد گلوله هر چه میگذرد بیشتر می فهمم در کنار […]

پادری ها (۱): این روزها از گوگل حالت را می پرسم

پادری ها نوزادان تازه این خانه اند.   پادری ها گاه جملاتی کوتاه هستند که مجوز ورود به یک متن بلند را دارند اما هنوز نتوانسته اند بلند شوند مجوز ورود به اتاق زندگی اند، اتاق نوشتن، اتاق فکر کردن، کنار میز و قلم و کاغذها به همان اتاق که تک تک سلولهایش میل رهایی […]