چای بعد از کار

لذت های معمولی: مثل چای بعد از کار

از وقتی از چیزهای معمولی نوشتم و گفتم و بیشتر حواسم به چیزهای معمولی ست چیزهای معمولی و لذت های معمولی را بیشتر می بینم  و حس می کنم. این رسول ادهمی شاعر را تازه پیدا کرده ام قبلا هم از او پستی  گذاشته ام شعرهایش پراست از چیزهای معمولی که به عاشقانه ترین و […]

من هیچ! برای گلوی خودت خوب است

این شعرها را اخیرا از رسول ادهمی خوانده ام. حیفم آمد لذت چشیدن آن را با خوانندگان وبلاگ در میان نگذارم. ساده و خلاقانه و از صمیم قلب، چیزی شبیه هم آغوشی با کلمات و به جز  این از یک شعر چه می خواهیم. ۱ گاهی بگو دوستم داری من هیچ! برای گلوی خودت خوب است. […]

به خاطر همین چیزهای معمولی

مدتی است که برحسب یک عادت خوب صبح ها در مسیر خانه تا اداره یک ربع ساعت سپاسگزاری و دعای روزانه را به زبان انگلیسی انجام می دهم توی متمم هم البته درباره اش نوشته ام انگلیسی ام خیلی خوب نیست و دست و پا شکسته چیزهایی می گویم اما مطمئنم خدا انگلیسی اش خوب […]

رقصان می گذرم از آستانه اجبار

همیشه از خود میپرسم چرا حق حیات به من داده شده؟ قرار هست چه کار ویژه ای در دنیا انجام دهم؟ آیا هم برای خدا و هم برای من به دنیا آمدن من کار بیهوده ای نیست؟ بودن هر انسان چه چیزی می تواند برای خدا داشته باشد؟ روزهایی که زندگی برایم به سختی و […]

شیراز گردی: اردیبهشت مردمکت فال من شود!

شیرازگردی هر وقت حدیث شیراز به میان می آید این شعر زیبای حدیث لرزغلامی که خیلی هم “تن تن ت تن” هست در ذهنم مرور می شود.  شیراز می روم که دلت مال من شود اردیبهشت مردمکت فال من شود! از بوسه ات بنفش بپوشم دم بهار رنگ لبان تو مد امسال من شود! بلبل […]

چقدر توان غافلگیر کردن دیگران را دارید؟

من آدمهایی که غافلگیرم می کنند را دوست دارم. آدمهایی که بی دلیل دوستت دارند. آدمهایی که وقتی با آنها هستی تو را به درون خودت می برند به جای آنکه تو را به درون خودشان ببرند. آدمهایی که بوی کتاب و موسیقی می دهند. آدمهایی که حرفی را که من می خواستم بزنم و […]

برای شاهین کلانتری: کلمه از کجا می آید؟

  بهانه این نوشته قولی بود که در یک کامنت به شاهین کلانتری دادم. گمان می کنم چیزی که منجر به کثرت کلمات می شود خواندن است از جنس غرق شدن و عرق ریختن، آنگونه که نه می دانی و نه می بینی در اطرافت چه رخ می دهد آنگونه که کتاب نه فقط کاغذ […]

عشقم را در سال بد یافتم

گاهی حجم تاریکی آنقدر زیاد می شود که فکر می کنی دیگر برای قدم برداشتن همه چیز تمام شده است اینجا دقیقا بهترین نقطه مسیر است اینجا خیلی چیزها را می فهمی، اینکه لمس تاریکی تجربه مشترک انسانهایی است که اهل رفتن بوده اند و انگار کسی را گریزی از سیاهی و تاریکی نبوده اما […]

چگونه شعر می گویم؟ داستان من و شعر و ریاضی

 ویرا اشتراوس: “هر ریاضیدان وقتی كامل است كه تا اندازه ای هم شاعر باشد.” خیلی ها می پرسند چرا شعر و ریاضی؟ نمی دانم فقط احساس می کنم بعضی چیزها را نمی شود تشریح کرد یک جاهایی هم باید لذت ناشی از بودن را فقط برای خود نگه داشت. یادم می آید ترم اول کارشناسی […]