این سه شنبه میهمان شعرهای گروس عبدالملکیان شاعر جوان معاصر و فرزند محمدرضا عبدالملکیان هستیم. شعرهایش بهترین توضیح برای اوست. پیشنهاد می کنم از او بیشتر بخوانید. دنیایش پر از چیزهای تازه است.
(۱)
پیراهنت در باد تکان می خورد
این
تنها پرچمی ست که دوستش دارم
(۲)
گفتی دوستت دارم
و من به خیابان رفتم !
فضای اتاق برای پرواز کافی نبود ….
(۳)
می خواستم بمانم
رفتم
می خواستم بروم
ماندم
نه رفتن مهم بود و نه ماندن
مهم من بودم
که نبودم !
(۴)
دختران شهر
به روستا فکر می کنند
دختران روستا
در آرزوی شهر می میرند
مردان کوچک
به آسایش مردان بزرگ فکر می کنند
مردان بزرگ
در آرزوی آرامش مردان کوچک
می میرند
کدام پل
در کجای جهان
شکسته است
که هیچکس به خانه اش نمی رسد
پی نوشت ۱: اخیرا از گروس عبدالملکیان کتابی با عنوان هیچ چیز مثل مرگ تازه نیست چاپ شده است. این کتاب مجموعه ای از شعرهای گروس همراه با عکس هایی از عکاسانی چون عباس کیارستمی، بهمن جلالی و… است. این کتاب می تواند هدیه خوبی برای شاعرانی که دوستدار عکس هستند یا عکاسانی که شعر دوست دارند باشد، می توانید آن را هدیه دهید.
پی نوشت۲: سه شنبه های قبلی را می توانید اینجا بخوانید.
معصومه جان. ای کاش این شعرها را با صدای خودت هم بخوانی.
لذتش صد برابر می شود. (البته افکت و تدوین خوبی هم که داشت، باعث لذت و حال خوب بود.)
یاور
یاورجان مسافرت بودم و تدوینگر دم دستم نبود تو فرصتهای بعدی حتما میخونم.