ویلیام گلاسر: از موفقیت های گذشته درس بگیریم، نه از بدبختی های آن

تئوری انتخاب یک روانشناسی مثبت گراست، می شود گفت این کتاب سه بخش اصلی دارد که یکی از آنها در خصوص رابطه است که قبلا اشاره ای به آن شد یک بخش دیگر آن در خصوص نحوه رویارویی با گذشته است.

در واقع بنا به گفته مترجم کتاب نیز یکی از ویژگی های ویلیام گلاسر در این کتاب این است که در برابر رویکرد مسلط سنتی روان تحلیل گری می ایستد و ادعا می کند زیرساخت های اصلی اختلالات روانشناسی و نشانه های مرضی بیماران، نه تجربه های گذشته یا سرکوب ها و خاطرات واپس رانده شده به حوزه ناخودآگاه فرد که مسئولیت گریزی و نادیده انگاری واقعیت است و راه درمان بیماران را ترکیب متعادل شفقت و مهربانی و آموزش انضباط برای دعوت کردن فرد روان رنجور به مسئولیت های بیش تر به منظور ارضای نیازهای خود و رویارویی با واقعیت های زندگی( به جای فرار از آنها یا انکار واقعیت با دلیل تراشی و توجیه و قربانی و ناتوان پنداشتن خود) می داند.

او در ادامه در کتاب نیز بارها به این نکته توجه می کند و می گوید نیازی به بررسی گسترده و وقت گیر در گذشته ی فرد نیست این تفحص طولانی فرد را به سوی این باور سوق می دهد که در گذشته اش اتفاقات زیادی رخ داده است و او نمی تواند در زمان حال زندگی موثر و کارامدی را داشته باشد

گلاسر می گوید من به مراجعم می گویم گذشته تمام شده است و نمی توانی چیزی که خودت و یا دیگری انجام داده است را تغییر دهی اکنون آنچه می توانی انجام دهی این است که با کمک من، حال موثرتر و کارامدتری برای خود بسازی.

او با این تفکر معمول روان پزشکی که از بدبختی ها و مصیبت های گذشته می توان آموخت مخالف است و می گوید وقتی به گذشته ها می پردازید تنها کاری که انجام می دهید تجدید دیدار با بدبختی هاست، یک بار سفر و دیدار بدبختی برای بیش تر مردم کافی و بلکه زیاد هم هست.

اگر هم گاهی نگاهی به گذشته بکنم به دنبال زمانی می گردم که مراجع کنترل موثرتری بر زندگی خود داشته است ما می توانیم از موفقیت های گذشته درس بگیریم و نه از بدبختی های آن. 

3 دیدگاه برای “ویلیام گلاسر: از موفقیت های گذشته درس بگیریم، نه از بدبختی های آن

  1. سلام خانوم شیخ مرادی.
    من این کتاب رو شش هفت بار خوندم و بازهم دارم می خونم . یعنی هر سه ماه یکبار یک دور کتاب رو از نو می خونم .
    اما با این نظر که از موفقیت های گذشته درس بگیرم ، مخالفم .
    به نظرم تا زمانی که انسان شکست نخوره هیچ وقت به موفقیت دست پیدا نمی کنه .
    گلاسر توی کل کتاب از موفقیت ها گفته و از اونهایی که شکست خوردن (اونهم چندین بار) و بعدش موفق شدن ، حرف درست و حسابی نزده.
    این نظر شخصی منه و البته پر از اشکال.
    اما من همیشه از بدبختی هام درس گرفتم و بعدش تونستم با الهام از اونها ، موفقیتی که خودم در نظر داشتم رو به دست بیارم .

    ” دسو خوش بید ”
    هر بیژی و هموشه دس به قلم بید.
    سعید فعله گری .

    1. سلام ممنون از نظرتون و آرزوی قشنگتون
      چیزی که من از این کتاب فهمیدم این نیست که از شکست ها درس نگیریم در واقع ویلیام گلاسر نظرش اینه که وقتی شکست می خوریم ننشینیم در دراز مدت زانوی غم بغل کنیم و افسردگی کنیم بگردیم در گذشته کجاها موثر و مفید بوده ایم و تاثیر گزار، آن را دوباره تکرار کنیم از آن نیرو بگیریم و خودمان را احیا کنیم مرتب به مرور شکست هایمان و تداوم افسردگی نپردازیم. اصل کلام این که بلند شویم و کاری کنیم. و نگوییم ما نمی توانیم چون قبلا در گذشته توانسته ایم. چون معمولا آدمها در این مرحله از زندگی احساس ناتوانی شدید می کنن و باید کسی یا خودشان به آنها یادآوری کند تو همان کسی هستی که فلان کار رو انجام دادی. منظور ویلیام گلاسر اینگونه درس گرفتن است.
      ضمن اینکه من اعتقاد دارم هر کس بنا به شخصیت خود درس های متفاوتی از زندگی می گیرد چه پیروزی ها چه شکست ها، بعضی ها شکست قویترشان می کند بعضی ها در هم می ریزند بعضی ها موفقیت مغرورشان می کند و ساکن و بعضی ها موفقیت به آنها انرژی می دهد برای موفقیت و حرکت بعدی.
      (هه ر وه خوه شی و سه ر به رزی)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.