هرگز چیزی را برای موقع بخصوص نگذار

احتمالا برای همه ما این تجربه زیاد رخ داده باشد، اینکه چیزی را برای زمانی بخصوص گذاشته ایم.

خواندن داستان زیر از رزا هرفورد شاید خالی از لطف نباشد. برای خودم یادآوری خوبی بود و فکر کردم در میان هیاهوهای زندگی باعث لحظه ای توقف شود و به دقت نگاه کردن به محیط اطراف.

ما گاهی به این توقف ها نیاز داریم.

راستش اصلا نمی دانم رزا هرفورد کیست درباره او چیزی پیدا نکردم شاید داستان و اسم ساختگی اند اما برای من یادآوری خوبی بود فکر کردم برای شما هم یادآوری خوبی باشد.

شوهر خواهرم کشوی پایینی دراور خواهرم را باز کرد و بسته ای را که میان کاغذ کادو پیچیده شده بود،بیرون آورد و گفت:”لای این تکه کاغذ یک پیراهن خواب است.”او پیراهن خواب خود را از میان کاغذ کادو بیرون آورد و آن را به دستم داد پیراهن خوابی بسیار زیبا،از پارچه ی ابریشمی با نوارهای حاشیه دوزی شده هنوز قیمت نجومی پیراهن خواب روی آن چسبیده بود، او گفت:”اولین بار که به نیویورک رفتم،هشت-نه سال پیش،”ژانت” آن را خرید او هرگز آن را نپوشید، آن را برای موقع بخصوصی نگه داشته بود.

به هرحال، گمان میکنم آن موقع فرا رسیده است، ” او پیراهن خواب را از من گرفت و آن را همراه با لباس های دیگر روی تخت گذاشت تا پیش مدیر بنگاه کفن و دفن ببرد او با تاسف دستی روی پیراهن نرم و ابریشمین کشید، سپس کشو را محکم بست و رو به من کرد و گفت:”هرگز چیزی را برای موقع بخصوص نگذار، هر روزی که زنده هستی،خودش زمانی بخصوص است.”
در هواپیما،هنگام برگشت از مراسم سوگواری خواهرم،حرف های شوهر او را به خاطر آوردم یاد تمام آنچه خواهرم انجام نداده بود، ندیده بود یا نشنیده بود افتادم، یاد کارهایی افتادم که خواهرم بدون اینکه فکر کند آنها منحصر به فرد هستند، انجام داده بود حرف های شوهر خواهرم مرا متحول کرد…
هم اکنون بیشتر کتاب میخوانم، کمتر گردگیری میکنم، توی ایوان مینشینم و از منظره ی طبیعت لذت میبرم، بدون اینکه علف های هرز باغچه کفرم را در بیاورند.
اوقات بیشتری را با خانواده و دوستانم سپری میکنم و اوقات کمتری را صرف جلسات میکنم، سعی میکنم از تمام لحظات زندگی لذت ببرم و قدر آنها را بدانم.
هرگز چیزی را نگه نمیدارم، از ظروف بلور و چینی های نفیس برای هر رویداد بخصوصی مثل وزن کم کردن، اتمام شست و شوی ظروف داخل ظرفشویی یا سرزدن به اولین شکوفه ی کاملیا استفاده میکنم.
وقتی به فروشگاه میروم، بهترین کتم را میپوشم، مرام من این است:”سعادتمندانه زندگی کن.”

من عطرهای گران قیمت خود را برای مواقع بخصوص نگه نمیدارم، نهایت تلاش خود را میکنم که کاری را به تعویق نیندازم، یا از کاری که خنده و شادی به زندگی ام می آورد ،امتناع نکنم. هر روز صبح که چشمانم را باز میکنم، به خودم میگویم:”امروز منحصر به فرد است.” در واقع هر دقیقه،هر نفس…موهبت الهی محسوب میشود.

هرگز چیزی را برای موقع بخصوص نگذار این هم توصیه ای دیگر برای در زمان حال بودن.

آلن دو باتن چگونه درباره زمان حال می گوید؟بخش اول، انتظار صبح، دلهره در زمان حال و خاطرات دلپذیر در شب، آلن دو باتن: بخش دوم، چرا در زمان حال نیستیم پس کجاییم؟، قابلیت زیستن در زمان حال و سیلی زدن،  جایی باید دست از گذشته بکشی، چرا باید هم اکنون اینجا باشیم؟، شاد بودن : چگونه به تولید شادمانی در جهان بپردازیم؟، تکنیک پومودورو و زیستن در زمان حال، نوشتن انتخابی خوب برای تجربه زیستن در زمان حال

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.