نگرانم برای بهار که نام کوچک من است

شعرهایی برای جنگ تا شاید این روزها بیشتر قدر صلح را بدانیم.

 

۱

دیگر باورم شده 

جنگ است

تفنگم را برمی دارم

روسری ام را محکم گره می زنم

فقط نگرانم…

برای گنجشک های باغچه

که دنبالم راه افتاده اند

پروانه ها

که روی روسری ام خوابیده اند

نگرانم برای بهار

که نام کوچک من است!

۲

ما به خانه آمدیم

جنگ رفته بود و

همه چیز را با خود برده بود

مادر تنها می توانست گریه کند

پدر ریش تراشش را می­خواست

من به جای خالی ساعت دیواری نگاه می کردم.

۳

این شهر

 گوشش پر است

از صدای گلوله

حالا تو هی بگو

دوستت دارم!

دوستت دارم!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.