من نویسی فروردین

من نویسی یه هر روز نویسیه یه پراکنده نویسی از پراکندگی های زندگی و افکار من.

یه جور هر جور نویسی، یه تجربه جدید برای هر روز بودن، نوشتن، یعنی هر روز دست به قلم بودن یعنی هر روز زنده بودن و هر روز ذهن را به مجال تفکر کشاندن.

رسمی یا شکسته فرقی نمیکنه بنا به حال همون روز نوشته میشه در اونها اما تلاش میکنم حتما نکته مفیدی برای مخاطب باشه نکته ای که کشف کردم یا به اون رسیدم یعنی برای خودم تازه است و احتمالا برای مخاطب هم تازه باشه، شاید شامل روزمرگی هام بشه اما روززدگی نیست یه جور هم می خوام تجربه خود بودن باشه تا اونجایی که میشه خودم رو به تصویر بکشه زبانحال خودم باشه  ممکنه توی این نوشته ها ذهنم اونقدر پرواز کنه که پیدا کردنش برای خودم هم سخت بشه.

می شد بنویسم خودنویسی اما اینجا منی هست که در حال تمرین خودنویسیه و کو تا خود شدن…

فقط می خوام هر روز زنده باشم مرگ رو فعلا دوست ندارم چون کارهای زیادی برای انجام دادن دارم اگر زندگی مجال بده.

تا جایی که کیبورد و اینترنت باشه و جایی دوردست نباشم که اینترنت در دسترس باشه می نویسم.

عاشقانه یا فلسفی

حکیمانه یا خودمانی

ورزشی یا غیر ورزشی

شعر شاید

سفر و هر چیز دیگر

هر چیزی که در خیال اون روز من باشه برام قابل نوشتنه. می شد اینها رو توی اینستاگرام یا تلگرام بنویسم اما اینجا رو بیشتر خونه و وطن خودم میدونم ضمن اینکه اینستاگرام و تلگرام کندتر و وقت گیرتر از آن چیزی هستند که فکر می کنیم. 

این صفحه را برای نوشتن انتخاب کردم تا از وسواس خوب و کامل نویسی در امان بمانم.

۱۹ فروردین

یک روز آزاد

امروز خیلی بی برنامه تصمیم گرفتم تصمیم هم نه یهویی پیش اومد که به ذهنم مجالی بدهم که آزادانه بپره از این سایت به اون سایت از این نوشته به اون نوشته فکر می کنم اگه بتونم برنامه ای اینجوری بچینم که هر از چندگاهی ذهنم خودش هرجایی خواست آزادانه بدون برنامه قبلی هر جایی خواست بره و هر مطلبی که خواست بخونه خیلی خوب باشه اینجوری ایده های بهتری رو برای لذت بردن از زندگی پیدا می کنم گفتم لذت بردن از زندگی چون فکر می کنم هدف غایی تمام اعمال و افکار ما لذت بردن از زندگیه ممکنه رنج هم در نهایت باعث لذت بردن از زندگی بشه.

همه اینها هم در یک چیز برای من خلاصه میشه یک چیز که خیلی نگرانش هستم و هر روز هم دنبالشم، خود بودن.

و هر جایی که هم بویی از خود بودن برای من داره دلپذیره هر فردی که برای من نشانی از خود بودن داره جذاب و لذت بخشه اصلا معیار این روزهای من برای آدم بودن خود بودن شده و از همجواری با کسانی که خود هستند لذت می برم، همان لذت واقعی زندگی.

این روزها کمتر می توانم انسانهایی که با ادا و اصول و اطوار زندگی می کنن رو تحمل کنم، برای دیگران و چشم دیگران، چشم خودشان آنقدر نیست که به پاسداشتش برخیزند، چشم را در دیگران جستجو می کنند، شاید خودم یک روز یکی از آنها بوده ام یا هنوز هم هستم اما از آنها دوری می کنم و از منی هم که شبیه آنهاست.

و یه نکته دیگه اینکه:

در قالب و چارچوب محدود خانواده، اطرافیان، جامعه و فرهنگ زندگی کردن بدترین آفت برای روح ماست، مواظب روحمان باشیم.

ایام به کام

 

۲۰ فروردین

چیزهایی که مرا غمگین می کند.

دیروز توی اتوبوس مادری چنان جیع بلندی سر بچه پنج شش ساله اش کشید که اگر سر من در این سن می کشید برای لحطاتی از زندگی مایوس میشدم حجم جیغ آنقدر بالا بود که وحشت زده شدم و برای لحظاتی قلبم به درد آمد.

یک لحظه به دهنم خطور کرد در آن موقعیت دخالت کنم. اما چهره مادر آنقدر خشن بود که احساس ترس کردم.

بچه کاملا عصبی به نظر میرسید انگار در میان جمع احساس حقارت می کند نگاهش این را میگفت. بعد کیفش را سمت مادرش پرتاب کرد و گفت من اصلا کیف نمی خوام.
مادرش گفت اصلا دیگه باهات دوست نیستم بچه گفت پس با کی دوست هستی؟ چندبار این سوال رو پرسید. ( این قسمت بچه خیلی بامزه بود.)
میدانم بچه ها فراموشکارند و بچه لحظاتی بعد همه چیز رو فراموش کرد ویژگی خوبی که اگر در بزرگسالی هم همراه ما می بود بسیار شاد می بودیم.
اما درد و رنج و زخم این لحظه چقدر در درون آن بچه ریشه می دواند.
دقیقا شبیه دردها و رنج هایی که امروز حامل آن هستیم هرچند قابل بهبودند اما به سختی…
وقتی با مادرهایی که اینگونه رفتارهایی با بچه هاشون دارند بحث میکنم میگویند اگر تو هم جای ما بودی همین کار رو می کردی بچه ها آستانه تحملت را خراب می کنند نمی دانم شاید حق با آنهاست.
اما همیشه برایم جای تعجب دارد چرا پدر و مادرها با یک بچه مثل یک فرد عاقل و بالغ و بزرگسال رفتار میکنند در حالی که خود هنوز به بلوغ نرسیده اند از هر نوعی…
با خودم گفتم کاش آنهایی که بچه داری نمی دانند بچه دار نمیشدند آرزوی خنده داری است تنها کاری که در آن لحظه توانستم انجام دهم.

ایام به کام

 

۲۱ فروردین

از جنس رفتن

احتمالا شما هم رفتن رو تجربه کرده باشین، رفتن به معنای دل کندن، از هر چیزی شاید مجموعه ای از باورها و عقاید شاید یک شخص شاید یک شهر. فرقی نمی کنه فرآیند یکیه و دل کندن و رفتن سخته و تلخ.
سطرهای بعدی زبانحال من هستند در رفتن و دل کندن…
به این خاطر برام لذت بخشه که آگاهانه بوده نه از سر اجبار و اضطرار…
همان رفتن هایی که آدم رو میسازند. الهی نصیب شما هم بشه.

خیلی وقت است که رفته ام
هر چند تو هنوز رفتنم را ندیده ای
خودم هم گاهی نمی دانم هستم یا رفته ام.
اما می دانم دیگر نیستم با تمام وجود نیستم نیمی از من رفته است و نیمی در تردید ماندن و رفتن
کار آن خرده های دل است
آن خرده ها که وسوسه می کنند
همان خرده ها که دلتنگی می آفرینند
همان خرده ها که خاطره جمع می کنند
اگر با آن خرده ها کنار بیایم
دیگر رفته ام تمام و کمال
اما آنکه رفته است دیگر آنی که بود نیست
اگر هم روزی برگردم
به شیوه ای دیگر برخواهم گشت
الان منتظرم منتظر طلوع دوباره خورشید تا فردا دوباره آدمی دیگر از  من سرش را بلند کند.
دیگر خودم هم آدم هر روز نیستم
دیروز کسی دیگر بودم
امروز کسی دیگر
و فردا هم کسانی دیگر در من حلول خواهند کرد
فقط این را می دانم که راضی ام و نمی دانی رضایت یک انسان از خودش چه طعمی دارد
راستش فقط از تو نه از خیلی چیزها رفته ام خودم اینطور می خواستم
باید می رفتم خیلی چیزها سرجای خود نبودند و باید می رفتم.
رفتن برای من نوعی پیروزی است.
پیروزی اینبار در حرکت است.
آنهایی که رفته اند می دانند رفتن چه لذتی دارد بخشی از این مسیر رفتن است.
شاید رفتن برای همیشه باشد، شاید هم بازگشت بخشی از این مسیر باشد، اما آنکه جسارت رفتن را یافته است اگر هم روزی برگردد پیروزمندانه بازخواهد گشت.

ایام به کام

۲۲ فروردین

زندگی واکنشی

آنچه امروز یاد گرفتم این بود تلاش کنم زندگی ام را از رفتن به سمت زندگی واکنشی برحذر دارم.
زندگی واکنشی ترکیبی است که خودم ساختم.
زندگی واکنشی یعنی بیشتر زندگی مان در واکنش به دیگران باشد، یعنی منتظر بمانیم آنها چه رفتاری از خود بروز می دهند و بعد به دنبال پاسخ برای آنها باشیم. یا اینکه کلیه رفتارهایمان در پاسخ به رفتارهای آنها باشد و این یعنی خودی وجود ندارد ما نیستیم این دیگران هستند که برای ما تصمیم گیری میکنند چگونه رفتار کنیم، یعنی از اصالت وجودی و هویت خود دور می شویم و استقلال رفتاری نداریم.
نتیجه آن یک انسان مضطرب و نگران و بدون عزت نفس خواهد بود. نگران رفتارهای دیگران، نگران پیدا کردن پاسخ و کل زندگی در این تکاپوی بیهوده صرف خواهد باشد.
از خودم می پرسم من چگونه رفتار میکنم الگوی رفتاری من چیست؟
گاهی در زندگی ام واکنشی بوده ام و گاهی هم نه ، شاید در بعضی موارد واکنشی رفتار کردن درست به نظر بیاید اما اگر قالب رفتارهای من اینگونه باشند بسار دردناک خواهد بود. حتی اینکه آگاهانه برای بعضی آدمها تصمیم بگیرم رفتارم واکنشی باشد این هم شکلی از تصمیم گیری است.
چقدر در انجام یک رفتار با خودم فکر می کنم چون او این رفتار را با من انجام داد پس من هم این رفتار را با او انجام خواهم داد.

از این به بعد سعی می کنم در هر رفتاری که نسبت به دیگران دارم دقت کنم ببینم این رفتار واکنشی است یا نه؟ و سعی می کنم لااقل تعداد رفتارهای واکنشی ام کم شود. و براساس شخصیت و منش واقعی خود رفتار کنم. و شخصیتم را زیر پای خودم له نکنم.
گامی دیگر به سمت خود بودن.

ایام به کام

۲۳ فروردین

تعبیرها و تفسیرهای ما از زندگی

همه چیز در نحوه تعبیرها و تفسیرهای ما از زندگی نهفته، باید مسیری را انتخاب کنیم که این تعبیرها و تفسیرها روز به روز بهتر و عمیقتر شوند و  نشاندهنده خود واقعی ما باشند. و نشان از خرد و حکمت ما در باب زندگی باشند. تعبیرها می توانند در نهایت ما را به سمت لذت واقعی ببرند. برای اینکه به تعبیر بهتری از زندگی برسید چه کاری انجام می دهید؟

پی نوشت: من نویسی هر ماه در یک پست نوشته می شود و از این به بعد این پست با عنوان من نویسی فروردین به روز می شود.

ایام به کام

 

۲۴ فروردین

حسادت و تفکر سیستمی

همه ما حسادت را در زندگی مان تجربه کرده ایم ، من هم تجربه حسادت را به هر دلیلی نسبت به اطرافیانم داشته ام ، می دانم که حسادت جز بد کردن حال خودمان دستاورد چندانی ندارد مگر اینکه از حسادت به سمت عملگرایی برویم،  اما حسادت من اینطور نبود که به سمت عملگرایی و واکنش نشان دادن برود بنابراین راه حل دیگری برای از بین بردن آن پیدا کردم. آن را با تفکر سیستمی حل و فصل کردم،  اینکه موفقیت یک نفر  از اطرافیانم بالاخره جایی روی زندگی من هم تاثیر خواهد گذشت و مثلا حال خوب یک دوست که بیشتر اوقات در جوار من است بر حال و وضعیت من هم تاثیر خواهد گذاشت و اینکه شما از متوسط اطرافیانتان بالاتر نمی روید و اینکه وضعیت زندگی شما به پنج نفری که در اطرافتان هستند بستگی زیادی دارد. بسیار پیش آمده حتی به خاطر دیدن موفقیت اطرافیانم من هم دست به کار شده ام و کاری را پیش برده ام. خوب چرا حسادت دیگر؟ و چرا آرزوی موفقیت نکنم برای دیگران

ایام به کام

 

۲۵ فروردین

رابطه ها و دستاوردها

من زیاد اهل رابطه نبوده ام،  کسانی که من را می شناسند الان من را در نظر نگیرند، الان به مراتب فرق کرده ام.

در گذشته اما همیشه از رابطه و ایجاد آن فرار می کردم و آدم منفعلی در رابطه بودم اگر کسی میآمد رابطه برقرار کند و مورد مناسبی بود من هم بودم. ولی نگاه چندان جدی به روابطم نداشتم و شاید هم نگاه آگاهانه نداشتم.

وقتی از بعضی افراد می شنیدم یک رابطه می تواند دستاورد داشته باشد گیج میشدم هر چند منظور آنها دستاوردهای قابل لمس بود ولی چندان تفاوتی نمی کند من دراین مواقع ذهنم به سمت سوءاستفاده کردن از افراد می رفت که لزوما هم این نیست به هر حال طول کشید تا بتوانم مدل ذهنی بهتری در این زمینه پیدا کنم

اما اینروزها فهمیده ام بهترین دستاوردهای زندگی ام را در روابطم به دست آورده ام دستاورد که می گویم نه لزوما دستاوردهای عینی و قابل لمس بلکه چیزهایی ندینی، فهم بیشتر، آگاهی و خرد بیشتر در زندگی و داشتن مدل ذهنی بهتر ، دیگران آیینه ما هستند برای شناخت بهتر خودمان و شناخت دنیا و طبعا لذت بردن از زندگی.

به همین خاطر یکی از حسرت های زندگی ام همین نداشتن رابطه بوده است.

ایام به کام

۲۶ فروردین

مسئولیت پذیری

خوب است که همیشه سهم و جایگاه خودمان را در وضعیت های مختلف زندگی که موثر از جامعه، خانواده و فرهنگ است در نظر بگیریم

مسئولیتمان در قبال خانواده و جامعه چیست؟

 یعنی خود را به عنوان یک عضو جدی و مهم بدانیم که با تصمیم گیری اش می تواند در وضعیت جامعه ،خانواده و …تاثیر بگذارد ولو این تاثیر بسیار اندک باشد.

مثلا خانواده من الان در شرایط و وضعیت خاصی است، سهم و نقش من چیست؟ چه تغییری می توانم ایجاد کنم؟ میزان سهم من مهم نیست ممکن است در نهایت اقدام من خریدن یک جعبه شیرینی باشد اما اینکه بتوانیم سهم و نقش خود را پیدا کنیم و در نهایت به اقدامی منجر شود اتفاق نیکویی است.

وقتی مسئولیت خود را در خانواده پیدا کردیم برای مجموعه دوستی مان هم می توانیم این کار را بکنیم برای جامعه کوچک اطرافمان، محل کارمان و در نهایت برای کشورمان .

اگر هر کدام از ما بتوانیم به این نتیجه برسیم که سهمی را در بودن مان در اجتماع بر عهده بگیریم در وضعیت بیرونی که اجتماع می باشد و در وضعیت درونی خودمان تغییراتی ایجاد خواهد شد و این مسیر اگر ادامه پیدا کند به نتایج بهتری منجر خواهد شد.

مثلا سهم من در وضعیت نابسامان امروز جامعه چیست در اوضاع گرانی و …؟ شاید به این نتیجه برسم ترویج امید در این شرایط نابسامان می تواند اقدام خوبی باشد و سعی کنم هر جا ردپایی از خودم یگذارم در آن رگه هایی از امید باشد.

مهم این است که بپذیریم ما هم دانه ای از این نخ تسبیح زندگی هستیم. اینطور از انفعال بودن خارج می شویم و به سمت شدن حرکت می کنیم.

ممکن است حتی به این نتیجه برسم فعلا نمی توانم کار خاصی برای خانواده و جامعه ام انجام دهم و روی یادگیری خودم متمرکز شوم چون در نهایت این یادگیری در وضعیت اطرافم هم تغییر ایجاد خواهد کرد.

مهم پذیرفتن سهم خود و بودن و شدن است.

ایام به کام

 

۲۷ فروردین

سن چیست؟

هر چه سن ما رو به جلوتر می رود یعنی روزهای بیشتری را پشت سر گذاشته ایم اتفاقهای بیشتری حوادث بیشتر تلخی ها و شیرینی های بیشتری.

موری در کتاب سه شنبه ها با موری می گوید: نقل به مضمون، به سن به این دیدگاه نگاه کنید که هر چه جلوتر می روی چیزهای بیشتری یاد گرفته ای از این جهت رو به جلو رفتن دلپذیر خواهد بود.

 اما فکر می کنم پیری و افزایش سن برای کسانی می تواند بیشتر خوشایند باشد که در مسیر زندگی شان رو به پیشرفت و تغییر هستند هر روز کتاب میخوانند و مطالعه می کنند و در کوران زندگی هستند پیری برای آدمهای منفعل احتمالا چیزی جز افسردگی نخواهد بود، اگر روزهای جوانی را به خوبی سپری کنیم پیری خوبی را تجربه خواهیم کرد،  اینکه در هر روز مجموعه ای از آگاهی ها را کسب کنیم روز به روز خردمندتر میشویم و پیری برای ما آیینه جوانی است بگذاریم پیری ادامه جوانی خوب مان باشد.

تلاش کنیم سپیدی موهایمان چروک صورتمان و ناتوانی مان در راه رفتن نشان از دانایی مان باشد و نه فقط پیر شدن ظاهری که بسیار دردناک خواهد بود.

ایام به کام

 

۲۸ فروردین

با آغوش باز زندگی کنیم.

از زندگی باید با آغوش باز استقبال کرد، سفت و سخت بودن در مقابل جریان سیال زندگی یعنی تجربه نکردن بسیاری از احساسات.
آدمهای جدید، دنیاهای جدید، تجربه های جدید، فرصتی برای داشتن جهان بینی بهتری به ما می دهند با آدمها پاستوریزه رفتار نکنیم، آنها را خیلی دسته بندی نکنیم، گاهی در حد توان و ظرفیتمان به خود اجازه دهیم با آدمهای جدید آشنا شویم با مدل ذهنی شان با جهانشان و تجربه هایشان، بدون قضاوت به آنها گوش بسپاریم، تنها مشاهده گر باشیم، آدمها سرشار از تجربه های متفاوت هستند ما نمی توانیم همه چیز را تجربه کنیم اما اجازه دادن به آدمها و سفت و سخت نبودن و قضاوتگر نبودن در کنارشان ما را با تجربه های بیشتری از دنیا آشنا می کند و معناهای بیشتری از دنیا را درک خواهیم کرد.

دنیا فقط حول محوری که ما در آن قرار گرفته ایم نیست دنیا پر است از آدمهای متفاوت که باید از بودنشان از شناختشان لدت برد و با آگاهی به استقبال آنها رفت.
سفت و سخت نباشیم، انعطاف پذیری ما را مهمان لذت های بیشتری از دنیا خواهد کرد. زندگی پر است از وقایع شگفت انگیز که فقط تعداد معدودی از آنها برای ما اتفاق می افتند و دیگران می توانند این شگفت انگیزی را با اشتراک فضای بودن مان با آنها به ما نشان بدهند آنها به ما یاد می دهند چگونه و با روش خودشان در کوران حوادث زنده مانده اند و مقاومت کرده اند و به زندگی ادامه داده اند، آنها از انتخاب ها و تجربه هایشان می گویند و به ما جهان متفاوت تری را نشان می دهند.
کمی آغوش خود را برای زندگی باز کنیم تا هم خود را بهتر بشناسیم هم به معناهای دیگری از زندگی برسیم و هم تجربه هایی را که هرگز نمی توانیم داشته باشیم تجربه کنیم.

حضور هر آدم در زندگی ما یعنی ورد به یک جهان تازه.

ایام به کام

 

 ۲۹ فروردین

برخورد عوامانه

خیلی سخت است در مواقعی که عصبانیت را تجربه می کنیم و یا به خاطر مساله ای بسیار ناراحت هستیم و از درون داریم منفجر میشویم دنبال کسی که آن را در این حادثه با خود شریک کنیم نگردیم. و یا اینکه ناراحتی و عصبانیت مان را روی کسی که نزدیک مان است و هیچ ربطی هم به آن مساله ندارد نریزیم.

بارها و بارها این تجربه را داشتم در واقع اینها تجربه روزهای خامی من است اما این کار مانند یک مسکن عمل می کند و البته ما را ضعیفتر می کند چون نتوانسته ایم چشمهایمان را باز کنیم و مساله را حل کنیم در واقع صورت مساله را پاک نکرده ایم آن را کمرنگ کرده ایم که برای مدتی حالمان خوب شود. با هر اتفاق اینگونه ای خودمان خراشی به صورت خود می زنیم و ناتوانی خود را به عالم اعلام می کنیم.
سخت است اما یک نفس عمیق کشیدن و گفتن این جمله به خود که تو دیگر آن آدم سابق نیستی و نمی توانی به آن شیوه های نابالغانه سابق عمل کنی و باید قاطعانه پای مسئولیت خودت بایستی و مشکلت را حل کنی این را باید بارها و بارها انجام دهیم و تکرار کنیم تا بتوانیم اثر آن خراش ها را از بین ببریم و در واقع معکوس عمل کنیم و هر بار مقداری به قدرت خود اضافه کنیم. سخت است اما هر بار میشود لااقل تکه از آن را تجربه کرد. تو دیگر آن آدم سابق نیستی.

هر چند در نهایت ما به یک خرد نیاز داریم خردی که به ما بگوید واقعا تا کی می خواهی خودت را گول بزنی و با مشکلاتت به جای برخورد بالغانه عوامانه برخورد کنی منظورم از عوامانه آن شیوه ای است که اکثر افراد برخورد می کنند .

سخت است اما کافی است این شیوه را شروع کنیم و کم کم تبدیل به انسانی شویم که هربار مسولیت مشکلات و رفتارهایش را می پذیرد و به حل آنها می پردازد، در واقع دیگر مشکلی نیست و مساله ای است که باید حل شود.

ایام به کام

 

۳۰ فروردین

زخم نزن

این روزها همه آدمها از قوی بودنشان می گویند از پیشرفت و موفقیتشان از رشد و این حرفها همه اینها را به جان خریدارم.
اما می دانم همه ما یک خود رنجدیده و دردکشیده آسیب پذیر در وجودمان داریم آیا جایی برای بروزش داریم. آیا توانسته ایم کسی را برای خود نگه داریم که بتوانیم گندزدن هایمان به زندگی را برایش تعریف کنیم و به هم نریزاندمان به ما زخم زبان نزند ما نقل زبانش نشویم آیا توانسته ایم کسانی را برای خود حفظ کنیم که فقط منتظر شنیدن داستان موفقیتمان نیستند و فایده ای که از آن موفقیت به آنها میرسد، هیچ مشکلی با این افراد ندارم این هم یک سبک زندگی است اما آیا حواسمان به آن خود شکننده و آسیب پذیر هست حواسمان هست اگر به او بی توجه باشیم ممکن است یک آن ما را از هم بپاشد جایی از سهیل رضایی شنیدم که پوچی به راحتی پهن می شود اما اشتیاق را باید خودمان پهن کنیم آیا حواسمان هست که این خود شکننده و آسیب پذیر تمام ما را در برنگیرد زمانی هر چند کوتاه به این خود اختصاص دهیم و حواسمان باشد حداقل یک دوست واقعی داشته باشیم که بتواند تکه شکسته هایمان را جمع کند. هوای خودمان را داشته باشیم. اما می گویم لااقل یک دوست واقعی برای خود نگه داریم خودمان هم لااقل یک دوست واقعی برای دیگران باشیم اینکه زخم نزنیم وقتی کسی می گوید گند زده است.
هر وقت از زخم حرف میزنم ناخودآگاه یاد این شعر می افتم:
زخم بزن آنچنان که به رستم شغاد زد
زخمی که حیله بر جگر اعتماد زد.

ایام به کام

۳۱ فروردین

سبک سازی

زندگی مان پر از چیزهایی است که بودنشان فقط یک بار اضافی بر دوش زندگی است، آدمها، اشیا، حرفها، لباسها بعضی از این چیزهای اضافی خانه مان را اشغال کرده اند بعضی ها ذهنمان، ما آنقدر ظرفیت نداریم که به همه این چیزها فکر کنیم و برایشان جا داشته باشیم. همیشه به سبک کردن خانه از اشیا اضافی بها می دهیم هر چند این برای خیلی ها سخت است اما کار پسندیده ای است بهتر است این کار را برای ذهنمان هم انجام دهیم. و کمی رهایی ذهنی را تجربه کنیم. ذهن ما بیشتر از اینها به مراقبت نیاز دارد. پایان یک ماه فرصت خوبی برای این کارهاست.

ایام به کام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.