سه شنبه ها با شعر: من غلام قمرم غير قمر هيچ مگو

شمس درباره مولانا می‌گوید:

روی مولانا به آفتاب است

زیرا روی آفتاب به مولاناست

شمس الدین محمد تبریزی دفتر دوم

احتمالا شما هم با این شعر مولوی و خوانش‌های مختلفی که روی آن شنیده‌اید، خاطره‌های زیادی داشته باشید. این سه شنبه دوست داشتم این شعر را با شما به اشتراک بگذارم.

 

غزلی از دیوان شمس مولوی

من غلام قمرم غير قمر هيچ مگو
پيش من جز سخن شمع و شکر هيچ مگو

سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو
ور از اين بي خبري رنج مبر هيچ مگو

دوش ديوانه شدم عشق مرا ديد و بگفت
آمدم نعره مزن جامه مدر هيچ مگو

گفتم اي عشق من از چيز دگر مي ترسم
گفت آن چيز دگر نيست دگر هيچ مگو

من به گوش تو سخن هاي نهان خواهم گفت
سر بجنبان که بلي جز که به سر هيچ مگو

قمري جان صفتي در ره دل پيدا شد
در ره دل چه لطيف است سفر هيچ مگو

گفتم اي دل چه مه ست اين دل اشارت مي کرد
که نه اندازه توست اين بگذر هيچ مگو

گفتم اين روي فرشته ست عجب يا بشر است
گفت اين غير فرشته ست و بشر هيچ مگو

گفتم اين چيست بگو زير و زبر خواهم شد
گفت مي باش چنين زير و زبر هيچ مگو

اي نشسته تو در اين خانه پرنقش و خيال
خيز از اين خانه برو رخت ببر هيچ مگو

گفتم اي دل پدري کن نه که اين وصف خداست
گفت اين هست ولي جان پدر هيچ مگو

 

رضا پیربادیان هم این غزل را به زیبایی هر چه تمامتر دکلمه کرده است حتما آن را گوش دهید.

شاملو هم با آن صدای منحصر بفردش غلام قمر را خوانده است.

علیرضا قربانی و سالار عقیلی هم آن را خوانده اند.

2 دیدگاه برای “سه شنبه ها با شعر: من غلام قمرم غير قمر هيچ مگو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.