سه شنبه ها با شعر: شهر خاموش من

محمدرضا شفیعی کدکنی

محمدرضا شفیعی کدکنی یک گنج است در دل ادبیات ایران، سالهاست کلاس سه شنبه های دانشکده ادبیات دانشگاه تهران او از شلوغ ترین کلاسهاست.

این شعر

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت    به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد

را میتوان در وصف او گفت او درباره دوران کودکی خود می گوید:

من از اینکه به مدرسه نرفتم بسیار بسیار خوشحالم یعنی می فهمم که یک نوع عنایت الهی بود. من اگر به شیوه معمولی به مدرسه می رفتم مسلما این مایه ای که به  فرهنگ اسلامی مربوط است، هرگز نداشتم .

او می گوید آنچه در زبان فارسی به «آن» معروف است و می‌توان آن را جوهره جمال دانست، در زبانهای دیگر وجود ندارد. او همچنین شعر فارسی را به خاطر مسئله ردیف که در هیچ زبان دیگری امکان کاربرد آن را نمی‌توان یافت، ممتاز دانسته‌است.

بی شک روح شعر و ادبیات فارسی را میتوان در کلام او یافت. شعر از منظر او رستاخیز کلمات است.

شعر  شهر خاموش من که محمد معتمدی هم آن را به زیبایی خوانده است را با هم می خوانیم.

شهر خاموش من آن روح بهارانت کو؟
شور و شیدایی انبوه هزارانت کو؟

می خزد در رگ هر برگ تو خوناب خزان
…نکهت صبحدم و بوی بهارانت کو؟

کوی و بازار تو میدان سپاه دشمن
شیهه ی اسب و هیاهوی سوارانت کو؟

زیر سرنیزه ی تاتار چه حالی داری؟
دلِ پولادوَش شیر شکارانت کو؟

سوت و کور است شب و میکده ها خاموش اند
نعره و عربده ی باده گسارانت کو؟

چهره ها درهم و دلها همه بیگانه ز هم
روز پیوند و صفای دل یارانت کو؟

آسمانت همه جا سقف یکی زندان است
روشنای سحر این شب تارانت کو؟

پی نوشت: محسن نامجو هم این شعر را خوانده است.

سه شنبه ها با شعر: سه شنبه های قیصر امین پور

قسمتی از کتاب با چراغ و آینه (دکتر شفیعی کدکنی)

روزهای سه شنبه پایتخت جهان

یک دیدگاه برای “سه شنبه ها با شعر: شهر خاموش من

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.