برای شاهین کلانتری: کلمه از کجا می آید؟

 

بهانه این نوشته قولی بود که در یک کامنت به شاهین کلانتری دادم.

گمان می کنم چیزی که منجر به کثرت کلمات می شود خواندن است از جنس غرق شدن و عرق ریختن، آنگونه که نه می دانی و نه می بینی در اطرافت چه رخ می دهد آنگونه که کتاب نه فقط کاغذ و کلمه است بلکه جان دارد و روح دارد زیستی چون عاشق و معشوق، چون عبادت و بنده و محراب و خدای و شهود که در تجربه ها رخ می دهد.
کلمات در جسارتی که در زندگی برای کسب تجربه ها به خرج می دهیم زایش پیدا می کنند تجربه دوست داشتن ، عاشق شدن، ماندن، ساختن، متوقف شدن، رفتن، ادامه دادن و ندادن، شکستن و ایستادن چرا که بعضی کلمات را فقط زمانی که عاشق هستیم می توانیم بر زبان بیاوریم زمانی که دلتنگیم زمانی که سرخوشیم زمانی که … 
شاملو می گوید محیط مساعد برای زندگی شعر انبار لغات است و من فکر می کنم چگونه می شود در این انبار را گشود باید چیزی باشد که در این انبار را باز کند باید چیزی باشد که خواب این کلمات را برآشوبد باید چیزی باشد، اینطور نیست که تصمیم بگیری کلمات بیایند و بعد بیایند، باید روحت هم درگیر شود باید تمام درهای دیگر را ببندی تا بتوانی در این انبار را باز کنی باید عاشق باشی عشق نه از آنگونه که هر روز می شنویم از جنس بی خبری، بی خبری از حال دنیا، کرایه ماشین ها، دغدغه های کوچک آدمها برای دور زدن همدیگر، دست و پا زدن در دنیای مجازی و گیفت ها و کانال ها،  باید ذهنت از هر چیز خالی باشد تا کلمات بیایند کلمات مال هر کسی نیستند از هر جایی نمی آیند سهم عده معدودی از آدمهای دنیا هستند. تنها کسانی که می نویسند می دانند چه تجربه دلچسبی است صاحب کلمات بودن، برای لحظاتی باید در معرضشان قرار بگیری آن حال را باید داشته باشی حالی که چندان گفتنی نیست.

 کلمات چون عطری هستند که در فضا پراکنده می شوند و باید مشامت با این عطرها آشنا باشد.

کلمات از هیجان می آیند آن لحظه که دوست داشتن به قول ویلیام گلاسر  در تئوری انتخاب چون غلت زدن بر روی کاکتوس هاست.

کلمات از بی خوابی می آیند آن زمان که هر کسی بهانه ای برای خوابیدن دارد جز تو که چون دیوانه ها لای مخروبه ها دنبال خودت می گردی.

 کلمات از اعماق می آیند در زمانه ای که پر از کم عمق هاست.

کلمات از نبودن می آیند از هیچ از غرق شدن تو در بین نیستی ها و نبودن ها به دنبال معنایی و چراغی…

کلمات از تنهایی می آیند از دقیقه ای که دقیقا خودت هستی خود خودت نه دوست داشتنی هست نه صدایی نه پرنده ای نه آوازی، سکوت وهم آوری است تاریکی جنون واری…

 از سکوت می آیند سکوت تجربه کمیاب انسان برای درآغوش گرفتن کلمات است به فریبایی هر چه تمامتر.

کلمات از میان جمع می آیند آن زمان که هستی و نیستی نگاه می کنی و لبخندی در نگاه توست از شنای روحت در دریای کلمات و چه ساحل زیبایی…

کلمات از گفتگو می آیند پای حرف بعضی ها که می نشینی نه فقط کلامشان که جانشان، روانشان، نشست و برخاست شان ذهنت را سرشار از کلمه می کند و شاید خود مصداق کلمه اند و شاید در وصفشان و در همکلامی با آنهاست که ذهنت دنبال کلمات می رود همانها که سر ذوقت می آورند و کلمات به سمت تو می آیند مثل هجوم موجهای ساحل در شبی مهتابی…

کلمات چیزهایی هستند که وقتی آماده باشی خود سراغت می آیند و چون پروانه هایی رنگارنگ در بهاری دل انگیز در افسونی اردیبهشتی در خیال تو نقش می بندند.

وبلاک نویسی و بدن درد

چگونه فضا را الهام بخش کنیم؟

ده قدرتی که خواندن به ما می دهد.

وبلاگ نویسی نوعی درون نگری

وبلاگ نویسی عنصری برای بازیابی خلاقیت

وبلاگ نویسی منبعی الهام بخش برای نویسندگی

اشتیاق نویسندگی

تمرینی متفاوت برای نوشتن

قطعه ای جبران خلیل جبران

نوشتن و تجربه زیستن در زمان حال

راه طولانی ما برای نوشتن

جایی باید زندگی را لمس کرد؟

5 دیدگاه برای “برای شاهین کلانتری: کلمه از کجا می آید؟

  1. معصومه با این حرفات خیلی احساس نزدیکی می کنم. در واقع شرح حال خودمه.
    اما شرح این احساس رو نمی تونم بر زبان بیاورم. نمی تونم درِ انبار این کلمات رو باز کنم. انگار کلیدش با فکر کردن بهش و به زور بدست نمیاد. انگار باید نشست تا خودش یا چیزی دیگر مانند یک حال به خصوص بیاید و درش را باز کند.
    نمی دانم، شاید من اینقدر مبتدی ام که نمی توانم در انبار کلمات احساساتم را با فکر کردن و از روی زور باز کنم و باید منتظر کمکی از غیب باشم.

  2. “چه تجربه دلچسبی است صاحب کلمات بودن، برای لحظاتی باید در معرضشان قرار بگیری آن حال را باید داشته باشی حالی که چندان گفتنی نیست….” چقد…. بود. (خوب؟‌قشنگ؟ دقیق؟ روون؟ کلمه مناسب به ذهنم نمیرسه 🙂
    با خوندن این متن دوباره به فکر افتادم که دایره لغاتم چقدر از چیزی که باید بشه کوچیکتره. بعضی وقتا میخوام یه چیزی بنویسم به شکل خنده داری شروع می کنم برای خودم اون کلمه رو توصیف میکنم تا بهش برسم و البته که اکثر وقتا هم این کار نتیجه نمیده! کاش کلمات بدون اینکه ازشون تمنا کنیم خودشون جاری بشن، بی تکلف.
    خوشا به حال زیباتون موقعی که این متنو نوشتید… دارم به وضوح شما رو بین پروانه های رنگی میبینم!

    1. ممنون سارای عزیز
      و ممنونم بابت حس خوبی که به من انتقال دادی
      امیدوارم بیشتر اینجا بیایی
      از توصیف پروانگی ات هم بسیار ممنونم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.