زندگی مار و پله

چرا برخی دوستی ها پایدار نیستند؟

پایه بسیاری از دوستی هایمان را بر اساس منافع می چینیم.

این آدم من را به کجا می رساند؟

چه دستاوردهایی دارد و دستاوردهای او چه کمکی به من می تواند بکند؟

بسیار دیده ام آدمهایی را که برای وارد کردن هرشخصی به زندگی شان به این اندیشیده اند که او چطور می تواند برخی از منافع آنها را تامین کند.

از این رو وقتی منافع مان تامین می شود و دیگر نیازی به حضور آن آدم نیست آن دوستی هم کم کم رنگ می بازد.

و وقتی هم می بینیم آن شخص کسی نیست که ما برایش برنامه ریزی کرده بودیم و نمی تواند منافع ما را تامین کند از او غافل می شویم.

اینگونه است بعد از مدتی واژه ای به نام دوست کم کم از فرهنگ لغت آداب و معاشرت ما بیرون می رود.

البته شاید لازم باشد این دید را نسبت به حضور بعضی آدمها در زندگی مان داشته باشیم و سود و هزینه بودن با آنها را در نظر بگیریم اما نه همه آدمها.

اگر غالب نگاه ما به زندگی و دوستی هایمان همین باشد باید انتظار از بین رفتن مفهومی به نام دوستی و کمرنگ شدن آن را هم داشته باشیم و صد البته نگاه کردن دیگران هم به ما به شکل سود و هزینه برایمان دردآور نباشد.

شاید بهتر باشد یاد بگیریم قسمت هایی از جاده موفقیت را باید خود به تنهایی طی کنیم و به آدمها به شکل نردبان نگاه نکنیم.

وقتی به اطرافیان نگاه پله ای داشته باشیم زندگی مان کم کم مار و پله ای خواهد شد و حتما هم ماری ما را نیش خواهد زد و سرجای اول خواهد نشاند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.