چرا برای درماندگی مشتری کاری نمی کنیم؟

احتمالا شما هم تجربه یک مشتری درمانده را داشته اید درماندگی ناشی از مشکلات آن روز خود یا درماندگی ناشی از اینکه نمی توانید انتخاب کنید.

 فرقی نمی کند شما هم اکنون یک مشتری درمانده هستید در مقابل هم با یک فروشنده حراف و زیاده گو و با اجازه برونگراها کمی هم برونگرا روبرو هستید که باتمام تلاش و بدون توجه به درماندگی شما می خواهد جنسش را به خاطر صاحب کارش و پورسانتی که به او تعلق می گیرد به شما غالب کند. بخصوص زمانی که می گوید من فقط یک فروشنده هستم و هیچ قدرتی ندارم بیشتر دلسرد می شوید حس می کنید صاحب آن مغازه چه انسان ظالمی می تواند باشد.

البته شاید شرایط به این غلظت که من گفتم نباشد اما واقعا این شرایط می تواند استعاره خوبی از بسیاری از معاملات و روابط بازار ما باشد.

چرا کمی با مشتری ارتباط برقرار نمی کنیم:

مثلا :

 حالش را بپرسیم.

چرا رنگش پریده؟

 چایی میل دارد؟

 کمی او را بخندانیم.

 مشکلش را بفهمیم و به او راهکار بدهیم و از درماندگی او کم کنیم تا با خیال راحت محصول ما را بخرد چرا فقط می خواهیم جنس مان را غالب کنیم و سود امروز را به جیب بزنیم؟ اگر کمی و فقط کمی حرفه ای عمل کنیم  سود بلندمدت و فردای ما در همدلی و حتی دلجویی از مشتری است شاید او حتی از چیزی در جایی دیگر ناراحت است با خوب کردن حال او یک تیر و دو نشان می زنیم هم کاری ثمربخش انجام میدهیم و هم اثربخش.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.