به خاطر همین چیزهای معمولی

مدتی است که برحسب یک عادت خوب صبح ها در مسیر خانه تا اداره یک ربع ساعت سپاسگزاری و دعای روزانه را به زبان انگلیسی انجام می دهم توی متمم هم البته درباره اش نوشته ام انگلیسی ام خیلی خوب نیست و دست و پا شکسته چیزهایی می گویم اما مطمئنم خدا انگلیسی اش خوب است و می فهمد من چه می گویم.

در همین صحبت کردن ها کلمه  ordinary things  خیلی توجهم را جلب کرد. و سعی می کنم هر روز به خاطر چیزهای معمولی چیزهایی که هر روز تکرار می شوند ، هر روز آنها را می بینیم از خدا تشکر کنم این باعث شده این روزها قدر چیزهایی را که دارم بیشتر بدانم چیزهای معمولی که برایم به عادت تبدیل شده اند مثلا:

  • خانه ما، اتاقم و حتی تخت خوابم که هر شب لذت یک خواب عمیق را به من هدیه می دهد.
  • کارم، حقوق ماهیانه ام
  • از اینکه هر روز چند صفحه ای می توانم مطالعه کنم.
  • از اینکه می توانم ساعاتی ورزش کنم.
  • اشتهایم برای خوردن سرجایش هست.
  • شبها می توانم راحت بخوابم
  • خانواده ام و دوستانم که حامیان خوب این روزهای من هستند به ویژه دوستانم که این روزها حضورشان در زندگی ام بسیار پررنگ و دوستانه است و خیالشان راحت باشد که قدرشان را می دانم.

در واقع بخش اعظمی از همین چیزهای معمولی هستند که زندگی امروز ما را ساخته اند و ما چون معمولا به کلیات توجه می کنیم یادمان می رود چیزهایی هم هستند چیزهایی به سادگی هرچه تمامتر اما عمیق.

مثلا از خدا ممنون می شوم به خاطر اینکه: 

دیروز یک سیب سرخ خوردم و یک قاچ هندوانه شیرین

یا چقدر خندیدم.

یا مطلبی که خواندم و به آگاهی ام افزود.

یا لبخندی که دوستم همکارم به من زد.

یا پیامی که دوستم اول صبح برایم فرستاده بود و چقدر به من انرژی داد.

یا یک استکان چای تازه دم و در ادامه آن یک فنجان قهوه که آرامش دو جهانم می شود.

و آب شدن شکلات تلخ زیر زبانم

یا عطر برنج شالیزارهای گیلان و عنبربوی شالیزارهای ایلام که در خانه می پیچد.

و حتی دانه هایی که برای گنجشک ها توی تراس می ریزم.

یا عطر این یاس همسایه که هر صبح که می روم و عصر برمی گردم به اندازه بهشت مشامم را معطر می کند.

به خاطر متمم

به خاطر روزنوشته ها

و خیلی چیزها دیگر

پی نوشت ۱: احساس می کنم وقتی انگلیسی صحبت می کنی مهربان تر و ساده تر به نظر می رسی و این چیزهای معمولی را بهتر میبینی. نمی دانم دلیلش چیست؟ البته چیزهایی در ذهنم هست مثلا اینکه همیشه با خود می گوییم خارجی ها آدم های صاف و ساده تری هستند.

پی نوشت۲: نمی دانم کلمه ordinary  را اینجا درست استفاده کرده ام یا نه .

 

9 دیدگاه برای “به خاطر همین چیزهای معمولی

  1. معصومه جان سلام
    چند وقت پیش متن زیر را برای خودم نوشتم. حال و هوای این نوشته ات من را به یاد آن انداخت. دوست داشتم احساسم را با تو شریک بشوم و بگویم که چقدر خوب گفتی که شاید همین چیزهای ساده، همین چیزهای تکراری، بهره ما ازرودخانه خوشبختی باشند.

    ” ترزا می‌اندیشد، آری، خوشبختی تمایل به تکرار است.

    بار هستی_ میلان کوندرا ”

    و چه اندک‌اند انسان‌هایی که می‌خواهی با آن‌ها دوباره بخندی، دوباره بگریی، دوباره بگویی و دوباره از آنان بشنوی. میل به تکرار همان لبخندها و اشک‌های همیشگی. چه عجیب است که این تکرار ذره‌ای از شوق نمی‌کاهد و نمی‌گذارد ملالی بر لحظه هامان چیره شود. خوشبختی می‌تواند حتی همان حس گرم اُخت شدن با برگ‌های گلدانمان باشد که هر صبح، از نو دست نوازش بر گیسوان سبزش می‌کشیم. خوشبختی شاید همان اتفاق‌های ساده‌ی همیشگی باشد، شاید همان بوی نان تازه، بوی عطر غذاهای مادر. خوشبختی شاید در همین اتفاق‌های مکرر زندگی‌مان باشد. به‌سادگی از کنار تکرارها نگذریم.

    1. پرنیان جان چه زیبا نوشتی متنت را چند بار خواندم و از خدا ممنونم که امروز من رو به خوندن متن تو دعوت کرد .
      کاش بیشتر برایمان بنویسی. و این روزها بشنوم توی خانه خودت نوشتی ما رو از این زیبایی دریغ نکن.

  2. معصومه جان، چقدر حس خوب بود توی این نوشتت.
    یادآوری خوبی برای من بود. یادم باشه من هم هر صبح به خودم این نعمات رو یادآوری کنم.
    کاش بیشتر راجع به این سپاسگزاری صبحگاهیت بنویسی.

    1. چشم امین جان توی متمم البته توضیح کوچکی دادم این سپاسگزاری خود به خود شکل گرفت و خودش رودخونه ای شد
      که سنگلاخ ها و چیزهای زیادی تو مسیرش رو همراه خودش کرد و همچنین منو ، که حواسم به همه چیز باشه.
      سپاسگزاری بیشتر به خاطر آرامش ذهنی خودمه بهم قدرت تمرکز میده و یادآوری داشته های فراوانمه که ناامید نشم. و این که یاد بگیرم هیچ چیز معمولی نیست و در لحظه زندگی کنم.

  3. چه خوب معصومه جان! هوس کردم امتحان کنم. زبان منم تعرفی نداره ولی به قول تو خدا حتما درک میکنه. تمرین خوب و بی آزار و چند فایده ای به نظر میرسه. اصلا شکر گزاری مکانیسم عجیبی داره یک عالمه نعمت سرازیر میشه به سمتت و باز هم میتونی ترکش کنی و از یادش ببری! آدمیزاد موجود قدرتمندیه

    1. حتما امتحانش کن نجمه جان از هر جهت مفیده، پاسخی که برای امین رو نوشتم اگر دوست داشتی بخون مخاطبم تو هم بودی.

  4. راجع به انگلیسی، منم چند بار این حس بهم دست داد و از دوستانم که پرسیدم، دیدم حس مشترکیه. این که احساس می‌کنیم بعضی حرفا رو به انگلیسی راحت‌تر می‌شه زد. نه این که تو فارسی براش کلمه بلد نباشیم… برای وقتایی که سختمونه.
    از چندتا از دوستانم که جز انگلیسی و فارسی بلدن پرسیدم، گفتن ما هم گاهی بعضی حرف‌ها رو راحت‌تریم مثلاً آلمانی یا فرانسه بگیم تا فارسی.
    تحقیق راجع بهش نکردم ولی فکر می‌کنم اون احساسی که نسبت به کلمات زبان مادریمون داریم رو نسبت به کلمات زبونای دیگه نداریم.
    شاید به خاطر این باشه که خیلی حرف‌های احساسی یا حرف‌هایی که سختمونه رو می‌تونیم به زبون دیگه راحت‌تر بگیم.
    بارمعنایی‌ای که کلمات فارسی برامون دارن کلمات بقیه‌ی زبونا ندارن. شاید برای همین خیلی راحت‌تریم 🙂
    به شخصه یه موهبت می‌دونمش!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.