اندر حکایت رفتارهای جوامع فرهیخته

دوستی از من سوال پرسید شما که با آدمهای فرهیخته و به اصطلاح حلقه آدمهای فرهیخته زیاد گشته ای آنجا چه خبر است؟

 برای خودم هم سوالش جالب بود، می گفت فکر کنم آنجا بهتر است کمی با خودم فکر کردم و به این نتیجه رسیدم:

در جوامع یا حلقه های فرهیخته هم خبری نیست غالب آدمها هم مثل آدمهای بیرون هستند آنها هم حریصانه و حقیرانه به دنبال رسیدن به اهدافشان هستند مشکلات همان مشکلات هستند اما رنگ و لعابشان فرق میکند.

– در جوامع فرهیخته مثلا شما برای اینکه کتاب خودت چاپ شود تلاش می کنی کتاب دیگران چاپ نشود.

– برای اینکه خودت دیده شوی تلاش می کنی دیگران دیده نشوند.

– برای ساختن رابطه ای،سعی می کنی بسیاری از روابط دیگر را خراب کنی.

با طرح سوال خاطره ای برایم زنده شد از فلان نویسنده که سالها پیش در یک جمع اداری زیرآب فلان شاعر را زده بود الان آن شاعر بسیار بیشتر از آن چیزی که فکر می کنیم و البته لیاقتش هست در یادها و خاطره ها هست و اما نویسنده را تعداد معدودی می شناسند و چندان خوشنام نیست، نمی دانم داستان ها همیشه به همین منوال هستند یا نه یعنی آنطور که سعدی می گوید:

 سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز   مرده آن است که نامش به نکویی نبرند

یا بعضی نامها و نیک ها هم در گمنامی و ناشناختگی زیر خاک می روند و بدنام ها همچنان با ترفندهای خاص به حیات خود ادامه می دهند تا مجالی برای خوب بودن و خوشنامی نماند چیزی که عصر پرتناقض امروزی گویای آن است.

با خودم گفتم چندان هم نباید از فضای امروز جامعه و مردم عادی گله مند بود از زیرآب زدن ها، از فضاهای کاری، کوتوله های اجتماع، دعواهای داخل اتوبوس و مترو و صف نانوایی و بسیاری چیزهای دیگر، وقتی جامعه به اصطلاح فرهیخته ما هم درگیر همین رفتارهاست.

در هر جامعه ای حتی از نوع فرهیخته اش هم پا می گذاری انگار مدل ذهنی ما همچنان این است که برای رسیدن به موفقیت تنها چند مسیر محدود وجود دارد و باید افرادی که در آن مسیرها هستند را متوقف کنیم تا خود حرکت کنیم ولو هدف ما به ظاهر چیز بزرگی باشد.

 ما یاد نگرفته ایم چطور می توان برای خود مسیر جدیدی را برای موفقیت طراحی کرد انگار باید نردبان موفقیت را همواره بر دوش دیگران بگذاریم و از آن بالا برویم چه اسم مان به ظاهر فرهیخته باشد یا نباشد انگار در هر مسیری باید هر لحظه مواظب باشی کسی زیرپایت را خالی نکند یا تنه نخوری.

در جوامع فرهیخته اتفاقا آدمها به طرز هنرمندانه ای موذیانه زندگی می کنند.

به این نتیجه رسیدم رفتار حاکم بر جامعه ما رفتارهای حاکم بر جوامع خرد ما را هم می سازد مثل فرهیخته ها، شاعران، نویسندگان، پزشکان و امثالهم، پس هنگام ورود به یک جامعه فرهیخته چندان نباید هیجان زده شویم و فکرکنیم وارد مدینه فاضله شده ایم خبری نیست و در واقع همان بی خبری بهترین خبر است.

 آنجا هم همان معاملات و کنش واکنش های بیرون حاکم است.

 آنجا هم آدمها با وجود آنکه از خوش قولی می نویسند بدقولند.

با وجود آنکه در ستایش عشق می نویسند عاشق بودن سهمی در زندگی روزانه شان ندارد.

انگار همه در حال ساختن مدینه فاضله ای هستیم که فقط در رویاهامان شکل می گیرد و انگار خودمان هم باور کرده ایم که قرار هست همه اینها رویا باشد.

و اینگونه است که همه برای رویا این دختر نامریی افسانه ها می نویسیم.

فکر می کنم در جوامع فرهیخته باید با آگاهی و زیرکی بیشتری زندگی کنیم.

آسیبی که انسان می تواند از یک جامعه فرهیخته ببیند به مراتب سهمناک تر از جوامع معمولی است.

 

4 دیدگاه برای “اندر حکایت رفتارهای جوامع فرهیخته

  1. سلام
    من فکر میکنم جدایی نظریه و تئوری از عمل و اینکه ما انسانها صرفا از لحاظ تئوری مسئول هستیم و در عمل به دلیل هزینه های آن مسئول نیستیم باعث شده که جوامع فرهیخته یا به اصطلاح قشر روشنفکر ما نصیحت گو ، گوشه گیر و خیالپرداز شود و هنوز نتوانسته است نقش عملی خود را در بهبود ساختارهای اجتماعی موجود بازی کند. واین تازه قسمت خوب ماجراست و قسمت بدش روشنفکر نمایی و فرهیخته نمایی است جایی که ما به اشتباه طبقه مرفه (کسانی که وقت آزاد بیشتری برای مطالعه دارند) را به جای طبقه پیشرو و طبقه روشنفکر جا بزنیم در حالیکه مرفه بی درد اساسا باید مرفه با درد باشد تا این درد موجود او را وادار به تفکر کند هر چند وقتی تاریخ فرهیختگی یا تاریخ روشنفکری غرب را بخوانیم نه با تئوریسین های بی عمل مواجه هستیم و نه با ماکیاولیست ها بلکه اتفاقا افرادی را میبینیم که هم طبقه ی قشر متوسط و پایین جامعه اند و تنها از نظر فکری پیشرو جامعه هستند و این پیشرو بودن از جامعه نه به معنی فخر فروشی و جدا کردن خود از تعفن مردم بلکه به خاطر هدایت توده ی جامعه به آینده ی روشن تر است. آنها پیش دغدغه ی نان مردم زندگی مردم و نجات مردم را دارند تا اینکه دنبال زیرآب زنی برای چاپ کتاب – چپاندن تئوریات احمقانه به زور رنگ و لعاب به حلق مردم یا سلفی گرفتن باشند. من فکر میکنم اسم این قشر فرهیخته ی که تمام دغدغه شان چاپ کتاب و عکس گرفتن با آن است در بهترین حالت خود سلبریتی است شما بخوانید شومن یا دلقک اسم این افراد نه فرهیخته است و نه روشنفکر .

    1. ممنون بابت توضیحاتتون فکر کنم همون شومن و دلقک و سلیبریتی واژه خوبی باشه اماواقعیت تلخ اینه که تعداد این شومن هاخیلی زیاده و تعداد فرهیخته ها به اندازه انگشتان دست شاید و به همین خاطر تاثیر و حضورشون کمرنگه و تلخ تر اینکه همین شومن ها الگوی فرهیختگی هستند.

  2. خوشبختانه تجربه ی این رو داشتم که در جمع افراد روشنفکر و فرهیخته باشم . افرادی که در درجه ی اول انسان و شرافتمند بودم و اوقات خوشی را در این جمع ها گذارنده ام در جمع افرادی که ادعای نداشته و در عین آگاهی و پیشرو بودن تلاش کرده اند اندکی وضعیت اطراف خود را بهبود ببخشند و تا آخر هم پای حرفهایشان ایستاده اند و شاید من خیلی خوش شانس بوده ام که با چنین افرادی نشست و برخاست داشته ام . نه تنها آرزو داشته ام تمام فرهیختگان و روشنفکران چنین باشند بلکه آرزو کرده ام همه ی انسانها این چنین پر تلاش و آگاه و مترقی باشند و در قبال درد و رنج جامعه احساس مسولیت کنند. برای شما هم آرزو دارم با افراد واقعی و با انسانهای واقعی آشنا شوید و پای حرفها و عملشان بنشینید شاید اندکی آرام بگیرید و به نظرم تعداد این افراد اندک نیست و خوشبختانه زیاده.

    1. ممنون فواد جان از توضیحات و آرزوی خوبت، من هم مثل شما با خوب هایشان نشست و برخاست داشته ام و از آنها فراوان یاد گرفته ام برای همین است که تفاوتها را حس می کنم. ولی جو غالب جامعه را چیزی که در این مطلب توضیح داده ام می بینم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.