خودشناسی و استعاره ی پاندای کونگ فوکار

خودشناسی

خودشناسی و استعاره پاندای کونگ فوکار

یکی از دلایل من برای یادگیری سنگنوردی غلبه بر ترس و اضطراب ناشی از بالا رفتن از سنگها و صخره ها بود روزی که می خواستم سنگنوردی را یاد بگیرم  مربی ام مهرداد شهلایی یکی از مربیان خوب سنگنوردی که اتفاقا چند وقت پیش توانست اورست را هم فتح کند در حالی که سالها با بیماری ام اس دست و پنجه نرم کرده به من گفت فیلم پاندای کونگ فوکار را دیدی گفتم نه، هنوز هم البته ندیده ام و نمی دانم موضوع چیست؟

گفت شما الان در مرحله زیر صفر هستی و باید با بدنسازی ابتدا به سطح صفر بیایی و بعد سنگنوردی را شروع کنی و بعد ادامه داد البته حالا چه کاریه یه ورزش راحت تر انتخاب کن مثل منچ از آن بهتر هم حپ حپ:)

 اول کمی خنده ام گرفت اما می دانستم واقعیت را می گوید تا حالا کسی درباره آموزش اینطور با من صحبت نکرده بود و پاندای کونگ فو کار برایم تبدیل به یک استعاره شد بعد از آن به هر موضوع جدیدی برمیخورم یاد استعاره ی پاندای کونگ فوکار میافتم و با خودم می گویم اول باید به سطح صفر برسم و تازه موضوع اصلی آنجا شروع می شود.

آغاز خودشناسی: رسیدن به سطح صفر 

درباره زندگی و شناخت خود هم فکر می کنم همین موضوع صادق است ما در واقع زیر صفر هستیم و آمادگی لازم برای زندگی نداریم با همه اینها البته جسارت داریم و زندگی می کنیم البته خودمان نامش را زندگی گذاشته ایم دقیقا مثل سنگنوردی با بدنهای ضعیف شروع به بالا رفتن از سنگ و صخره می کنیم و تا اعماق وجود ترس و اضطراب را تجربه می کنیم و به آنهایی که بدون ترس و اضطراب بالا میروند غبطه میخوریم نمی دانیم آنها سالها تلاش کرده اند تا به سطح صفر رسیده اند و تازه هر دفعه هم اضطراب جدیدی را تجربه میکنند اما نحوه برخورد با اضطراب را یاد گرفته اند.

زندگی هم همین است بارها تجربه می کنیم اشتباه میکنیم میلرزیم می ترسیم حالمان خوب میشود و دوباره بعد از مدتی همان اشتباه را تجربه می کنیم نه دقیقا همان کمی شکلش عوض می شود. همه اینها یعنی هنوز به سطح صفر هم نرسیده ایم و مدام هم می گوییم زندگی سخت است مشکلات زیاد است همه چیز پیچیده است نمیشود تصمیم درست گرفت آدم ها غیرقابل پیش بینی هستند گرانی است تکنولوژی آسیب می زند و…

اما برای رسیدن به سطح صفر باید چکار کنیم؟

 اینجا هم می توان به سطح صفر هم به عنوان یک استعاره نگاه کرد اینکه به سطحی برسیم که بتوانیم کمتر اشتباه کنیم و تصمیمات مناسبی را برای زندگی بگیریم البته من هیچ ادعایی در این زمینه ندارم و فقط و فقط برحسب تجربیات و دریافت های شخصی ام و بحث و گفتگو با آدمهای مختلف مطالبی را ارائه می کنم.

دکتر فرهنگ هلاکویی در یکی از فایلهای صوتی اش درباره خوشبختی می گوید ما بسیاری از تصمیم هایمان را بر اساس چهار عامل می گیریم تجربه، عادت، فرهنگ، مذهب نهادینه شده یعنی در واقع یک رویکرد منفعلانه را در پی می گیریم، چیزهایی که کمتر در آنها دخیل هستیم و معمولا هم رفتارهایمان واکنشی است تا اینکه نشان از عامل بودن و ابتکار عمل داشته باشند هر چند شاید برای تجربه کمی بتوان با دیده اغماض نگاه کرد و در ادامه می گوید باید به یک بینش برسیم ابزارهای آن هم علم( هر چیزی که قابل رد و اثبات است.)، فلسفه( چیزی که درباره سوالهایی مانند خدا، خوشبختی، عشق و… صحبت می کند)  و هنر( درباره زیبایی ها) هستند  این سه عامل به ما کمک می کنند تا بتوانیم به یک دانش برسیم و بعد با استفاده از آن دانش به یک بینش و کنش مناسب برسیم. می توان کل روند به سطح صفر رسیدن را همین صحبت های ایشان که هر کس با روش متفاوت خود به آنها می رسد را در نظر گرفت. یعنی ما برای زندگی مان باید یک برنامه ریزی برای رسیدن به سطح صفر و دستیابی به ابزارهایی مانند علم و فلسفه و هنر داشته باشیم راههای زیادی می توان برای آن پیشنهاد داد مثلا:

۱-    مطالعه:  اعم از کتاب، فایل های صوتی و حتی گاهی فیلم

۲-    ارتباطات مناسب

اما چیزی که مهم است حتی برای داشتن یک ارتباط مناسب هم ابتدا باید مسلح شویم یعنی کلا برای زندگی باید مسلح باشیم و فکر میکنم کتاب می تواند ما را مسلح کند که بعدها بتوانیم به ارتباطات مناسب و سودمند برای رشد و توسعه خود برسیم.

در این زمینه حتی سازمان بهداشت جهانی نیز  مدلی پنج قسمتی برای مهارتهای زندگی ارائه می دهد و آنها را مهارتهای روانی – اجتماعی که به ما کمک می‌کنند با نیازها و چالش‌های زندگی روزمره بهتر کنار بیاییم، می نامد

 تصمیم گیری و حل مسئله

تفکر خلاقانه و تفکر نقادانه
مهارت ارتباطی و مهارت مدیریت رابطه
خودآگاهی و همدلی
مدیریت احساسات و هیجانات و مدیریت استرس(+)

پس احتمالا تا حالا به این نتیجه رسیده ایم چرا زیاد اشتباه می کنیم چرا ترس و اضطراب ما در زندگی بالاست؟ چرا مشکلات همیشه برای ما پیش می آیند؟ چرا هرچه می دویم  به جایی نمی رسیم؟

ما در سطح زیر صفر زندگی می کنیم. با بدن و ذهنی ناآماده

ضمن اینکه این تغییرات و این فرآیند یک روند است و نه رویداد نباید با خواندن یک کتاب یا گوش دادن به یک فایل صوتی فکر کنیم ما باید همه تصمیماتمان درست باشد و هیچ اشتباهی نداشته باشیم.

فرمول خوش شانسی

جایی از الکساندر فلمینگ هم خواندم ذهنی که آماده نیست، دست فرصت ها را که به سویش دراز شده نمی بیند.

دارن هاردی هم در اثر مرکب می گوید:

اگر در کاری موفق هستید حتما به خاطر عادت های آماده کردن ذهن و صحبت های درونی مثبتی است که شما را قادر می سازد در مقابله با نپذیرفتن ها خوش بین باقی بمانید.

در جایی دیگر هم می گوید:

فرمول خوش شانسی برابر است با:

آمادگی درونی( رشد شخصی)+ نگرش ( باورها و طرز تفکر) + فرصت و چیزهای خوبی که سر راه شما قرار می گیرد. + اقدام و عمل درباره آنها

می شود گفت آمادگی درونی همان آمادگی ذهنی است همان قرار گرفتن در سطح صفر

حتما تا الان به فواید داشتن ذهنی آماده پی برده اید.

خودشناسی: سرگرم کار خویش باشیم.

خودشناسی: پروانگی ات مبارک

خودشناسی: داستان من و مدل شخصیت شناسی MBTI

 

4 دیدگاه برای “خودشناسی و استعاره ی پاندای کونگ فوکار

  1. سلام
    خیلی جالب بود .
    اگر وقت داشتید ممنونم میشوم به سوالاتم پاسخ دهید .
    فکر میکنم این نقطه صفر هامون رو باید به صورت یه هدف در بیاریم …
    به نظر شما میشه مثل سنگنوردی ( عضلات اماده و … ) برای کار هایمان هم یه نقطه رو در نظر بگیریم که بدونیم به سطح صفر رسیدیم یا نه ؟ اصلا ایا رسیدنی هست ؟ایا ثابت هست ؟
    پاندای کونگ فوکار هم زمانی اون طومار اژدهارو باز کرد که به سطح صفر رسید و بعد چیزی رو فهمید که حتی شیفو هم نمیدانست … 🙂

    1. رسول جان واقعیت این هست که وقتی در سطح صفر نیستیم یعنی خیلی چیزها را هم نمی دانیم و از جمله اینکه سطح صفر کجاست؟
      فقط می دانیم نیستیم این را می توان از عدم موفقیت هایمان از شکست های متوالی از نارضایتی از ندگی و جایگاه خود فهمید. می توانیم از یک نقطه شروع کنیم مثلا مهمترین مشکل خود را پیدا کنیم مشکلی که به نظرمان ریشه ای است می توانیم از اطرافیانمان هم کمک بگیریم که ضعف های ما را بگویند از چند نفر…
      با جمعبندی اینها میتوانیم یک برنامه مطالعاتی بریزیم و بگردیم کتابهای پایه ای را در این زمینه پیدا کنیم و شروع کنیم به مطالعه با ادامه این روند کم کم میتوانیم دورنمایی از سطح صفر را هم ببینیم و نقطه هدف را پیدا کنیم.

      1. نمیدانم چرا وقتی پاسخ را میخواندم نظرم به این جلب شد که حضور مربی میتواند در پیدا کردن سطح صفر کمک کند . همان که شما اشاره کردید این مربی شما بود که تشخیص داد ( کسی که تجربه کرده و این مسیر را رفته ، سختی هایش را چشیده و نقطه گذاری کرده در مسیر )
        فکر میکنم مربی ( نه به معنی راهنما و هدایت کننده بلکه کارشناس و تشخیص دهنده ) از خوبی هایش همین دیدن نقطه صفر هست . حال بیشتر درک میکنم مربی میتواند چگونه کارکردی داشته باشد .

        1. کاملا درست میگی رسول جان
          وجود یک مربی که خود من در مراحلی از زندگی در حوزه های مختلف تجربه اش کرده ام کاملا حیاتی به نظر میرسه اما اگه حواسمون رو بیشتر جمع کنیم هر کدوم از اطرافیان ما هم میتونن این نقش رو برا ما ایفا کنن با اشاره ای حتی ماباید کمی آماده باشیم و بتونیم بگیریم با همه اینها من فکر میکنم یکی از بهترین راهها و در دسترس ترین همون کتابه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.