سه شنبه ها با شعر: آرمان شهر را شاعران می آفرینند.

دیگر باورم شده که شاعران به وسعت خیال خود می توانند آرمان شهر را بیافرینند. آفرینشی که گاه با لذت زیستنش برابری می کند و من این روزها با این تجربه زیستی زندگی می کنم.

و همین آرمان شهر است که به راه می خواندت.

این سه شنبه هم یکی از شعرهایی متولد همین روزها را گذاشته ام.

 

تو پنجره را بستی و تمام شب
ما بی هوا به صورتی ناخن هایمان خو کردیم
تو پنجره را بستی و عده ای در همان شب ماندند
من اما پنجه در پنجه آفتاب به استقبال روزی نو رفتم
من به زندگی یاد دادم
چگونه منتظرم بماند
تا طعم انجیرهای تازه را برایش ببرم
من به زندگی یاد دادم
که آزادی در همین دخترانه های جیغ هم میتواند دم بگیرد
من به زندگی یاد دادم
منتظرم بماند تا از فصل توت چینی برگردم
وموهایم را با گیلاسهای تازه سرخ کنم
ولبانم رابه طعم آلبالوها بسپارم
من به زندگی یاد دادم
منتظرم بماند
تا عشق را
از تنگی قصه های غروب
بیرون بکشم
و جمعه ای دلنشین
روزی که انسان معمولی در عزای ساعات خود مینشیند
بودنمان را پیروزمندانه جشن بگیریم.

 

سه شنبه ها با شعر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.